همـه چیـز در مـورد علامـت "@"


همه کسانی که به اینترنت دسترسی دارند، علامت @ را دیده اند و آن را می شناسند. این علامت که امروزه آن را بیشتر در آدرسهای ایمیل و یا شبکه های اجتماعی می توانیم ببینیم، در خیلی جاها بعنوان سمبل اینترنت یا ارتباطات مجازی تلقی میشود.

شاید فکر می کنید که این علامت از ابداعات چند سال گذشته است و پیش از دوران کامپیوترها و ایمیلها وجود خارجی نداشته؛ اما جالب است بدانیم که این علامت پیچ خورده، در طول قرنهای گذشته کاربرد داشته و بعضی مستندات قدمت آن را به پیش از قرون وسطی می رسانند. البته مردم قرون وسطی از علامت @ برای ارسال ایمیل به هم یا حتی هدایت کبوترهای نامه بر استفاده نمی کردند و این سمبل در آن زمانها استفاده های دیگری داشت.

نامگذاری :

در بیشتر زبانهای دنیا (از جمله فارسی) @ را مانند انگلیسی ها at یا at Sign تلفظ می کنند. اما بعضی زبانها هم برای آن نام خاصی دارند که معمولا یاد آور حیوانات است:

در تایوان به آن موش کوچولو، در روسیه و ارمنستان سگ، در هلند دم میمون، در دانمارک دم فیل و در نروژ دم گربه می گویند. در کشورهای دیگر هم دم انواع دیگر حیوانات از جمله خوک کاربرد دارد و بعضی کشورها هم کلماتی معادل حلزون یا پیچ و رولت برای آن استفاده می کنند. در اسپانیایی، پرتقالی، کاتالان و فرانسه و کمابیش انگلیسی هم کلمه آروبا کاربرد دارد. اما arroba چیست و از کجا آمده است؟

اجازه بدهید با هم به اسپانیای قدیم سفر کنیم، به زمانی که اسپانیا در دست مسلمانان بود و بسیاری کلمات عربی وارد زبان اسپانیایی شدند. از جمله کلمه الربع که واحدی بود برای اندازه گیری وزن. همینطور که ما در فارسی چارک (حدود ۷۵۰ گرم) را داریم، اعراب هم الربع را داشتند که تقریبا معادل ۱۱ و نیم کیلوگرم امروزی می شد. این کلمه به صورت arroba وارد زبان اسپانیولی و پرتغالی شد و تا به امروز هم مورد استفاده است. اسپانیایی ها و پرتغالیها از نماد @ برای نمایش اختصاری arroba استفاده کردند. بعدها با ورود علامت @ به انگلستان، کلمه arroba هم وارد زبان انگلیسی شد.

ولی چه ارتباطی می تواند بین یک واحد وزن و ایمیل باشد؟ باید بگوییم که @ تنها بعنوان علامت وزن استفاده نمی شد و کاربردهای دیگری هم داشت.

کاربردهای قدیمی :

- حسابداران در قرون ۱۸ و ۱۹ از @ بعنوان علامت اختصاری each at استفاده می کردند. به این ترتیب @ یک a بود که داخل یک e بزرگتر نوشته می شد. each at اصطلاحی بود به معنای "از قرار هر کدام" که تاجران و حسابداران به کار می بردند مثلا "۲سیب @ ۱$" یعنی ۲ سیب از قرار هر کدام یک دلار. در حالیکه اگر گفته می شد : two apples at 1$ یعنی دو سیب (هر دو با هم) یک دلار.

در یک دعای بلغاری در سده‌های میانی، از علامت @ در آغاز "آمین" استفاده شده است.

- در قرون گذشته در مناطقی از فرانسه از علامت à (به معنای at each یا "از قرار") برای برچسب گذاری کالاها استفاده می کردند. گاهی اوقات مغازه دارهای فرانسه هم مانند برخی کشورها به سرعت قیمت ها را می نوشتند و در نتیجه علامت à چیزی شبیه به @ از آب در می آمد.

- @ می تواند ریشه ای یونانی هم داشته باشد. یعنی یک آلفای محصور در میان دایره باشد. یونانیها مدعی هستند که گاه در گذشته از علامت @ به جای کلمه ανά (آنا) استفاده می کردند. آنا در زبان یونانی تقریبا معادل à فرانسوی است.

- کشیشها هم در قرون وسطی از علامت @ زیاد استفاده می کردند، هم بعنوان اختصاری برای کلمه ad لاتین ( به معنای به، در، درباره، با) و هم به عنوان تاکید بر حرف a مثلا در ذکر کلمه amen حرف a به صورت @ نگارش می شد. عده ای بر این باورند که @ یک a است که داخل یک D قرار گرفته و ad را نشان می دهد. اسنادی وجود دارد که قدمت این کاربرد را تا ۷۰۰ سال پیش می رساند.

- کاربردهای دیگری هم برای @ وجود داشته که بیشتر برای نشان دادن اختصار کلماتی که با ۲ شروع می شوند و اکثرا به معنای "در" (داخل) یا "از قرار" یا "در ارتباط با" هستند.

استفاده مدرن :

اما @ اولین بار در اوایل قرن بیستم وارد ماشینهای تحریر و حسابداری شد و در اواخر این قرن هم با پیدایش کامپیوترها راه خود را به دنیای دیجیتال باز کرد. کلید @ در کامپیوترها استفاده های بسیار زیادی پیدا کرد، در بسیاری از زبانهای برنامه نویسی کاربرد پیدا کرد و بسیاری از سرویسهای آنلاین هم از @ استفاده کردند.

در ایمیلها @ نشان می دهد که آدرس ایمیل شما در کدام سایت قرار دارد. در توئیتر و بسیاری از سرویسهای میکروبلاگینگ برای خطاب قرار دادن کاربر دیگری بطور عمومی استفاده می شود و در فوروم ها و بعضی شبکه های اجتماعی برای پاسخ دادن به کاربر دیگر پیش از نام او @ می آورند.

استفاده های جدید از @ به دنیای مجازی محدود نیست. در آمریکا برای نشان دادن مسابقه دو تیم با هم، ضمن مشخص کردن میزبان از @ استفاده می شود. مثلا NY@LA یعنی تیم NY با LA مسابقه خواهد داد و بازی در زمین LA برگزار می شود.

حتی در زبان فارسی مجازی هم @ وارد شده و کاربردهای مختلفی پیدا کرده. مثلا بعضی کاربران در تایپ فارگلیسی (پینگلیش) از @ برای جایگزینی "عت" "ئت" و "ـَت" در کلماتی چون ساعت، دقت و سرعت و غیره استفاده می کنند. در بعضی زبانهای دیگر هم کاربران مجازی ترجیح می دهند از @ به جای حروف مشابهی که ممکن است در تلفن یا کامپیوترشان نباشد، استفاده می کنند. مثلا به جای ə (که در ترکی آذربایجانی و برخی زبانهای دیگر صدای ـَ می دهد)

علاوه بر آن @ بعنوان سمبل دنیای مجازی و سرویسهای اینترنتی وارد فرهنگ و هنر هم شده و خود را در آثار سینمایی یا حتی اشعار خوانندگان یا نقاشی ها و کاریکاتورها بعنوان نماینده دوره جدید ارتباطات معرفی کرده است.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


 

بعضی ها هنوز هم به پوشیدن شلوارهای جین مشکی علاقه دارند. اگر دوست دارید ظاهرتان روی اصول باشد و حسن سلیقه شما را نشان بدهد باید پوشیدن شلوار جین های مشکی را کنار بگذارید.

مشکی رنگ محبوب خیلی از آدم های دنیا به خصوص ایرانی هاست. دلیلش هم شاید در دسترس بودن این رنگ به نسبت رنگ های دیگر در بازار باشد. از طرف دیگر مشکی رنگی است که به راحتی با بقیه لباس ها هماهنگ می شود؛ پس می تواند انتخاب خوبی باشد.

روان شناسی مشکی
سیاه رنگ اقتدار و قدرت است و معمولا آدم هایی که سیاه می پوشند از نوعی ابهت برخوردارند. این رنگ در دنیای مد به یک دلیل عمده محبوبیت دارد؛ با پوشیدن مشکی لاغرتر به نظر می رسید. بنابر این در صورت داشتن اضافه وزن از این رنگ استفاده کنید و اگر لاغر اندام هستید سراغ رنگ های روشن بروید. افرادی که لباس های مشکی می پوشند به نظر مرموز و پیچیده می آیند و ذهن به صورت ناخودآگاه وقار خاصی را به آن ها نسبت می دهد.مشکی در عین حال رنگ افرادی است که دوست ندارند خیلی به چشم بیایند؛ آدم هایی که ناشناخته ماندن را به توی چشم بودن ترجیح می دهند و اغلب شخصیت های آرامی دارند.

زیورآلات
به جز مراسم عزاداری در سایر موارد مجاز هستید که از زیورآلات در کنار لباس مشکی تان استفاده کنید. برای این کار به سراغ زیورآلاتی که به اصطلاح متالیک هستند بروید. یعنی رنگ شان هر چه براق تر باشد بهتر است. معمولا ترکیب طلایی به عنوان یک قطعه از زیورآلات در کنار مشکی زیبا می شود اما این طلایی بهتر است روشن باشد و به زردی نزند. از طرف دیگر همانطور که گفتیم، مشکی باعث ایجاد سایه روی پوست می شود. سعی کنید از زیورآلات براق و روشن، ترجیحا آن هایی که سنگ هایی مثل کریستال یا برلیان دارند، استفاده کنید. این سنگ ها باعث انعکاس نور روی سطح پوست شما خواهند شد و تا حدود زیادی سایه ها را از بین خواهند برد.

مروارید یکی از زیورآلاتی است که اگر به همراه لباس مشکی تان استفاده شود لباس تان آراسته تر خواهد شد. پس اگر یک ست دستبند و به خصوص گردنبند مروارید دارید به همراه لباس مشکی تان استفاده کنید.

بور نپوشید
این روزها اگر برای خرید لباس های پاییزه و زمستانه مشکی بیرون می روید احتمالا یک جمله خیلی خنده دار را از بعضی فروشندگان خواهید شنید؛ این مشکی کمی به بوری می زند اما اشکالی ندارد چون مشکی فلان کشور این طوری است! تمام زیبا بودن رنگ مشکی به پر رنگ بودن آن است پس گول فروشنده ها را نخورید. اگر قرار است لباس مشکی بپوشید باید از پررنگ ترین تناژ آن استفاده کنید. برای این کار، به خصوص در این فصل می توانید از پارچه های پشمی استفاده کنید چون این پارچه ها مشکی ترین حالت ممکن را دارند. پارچه های کتان اغلب به میزان کمتری مشکی به نظر می رسند که دلیل آن هم ساده است؛ روی هم افتادن لایه های متعدد پشم و نگه داشتن رنگ بین تار و پودهای این پارچه بهتر از کتان است، در حقیقت پشم رنگ را در خودش نگه می دارد. اگر قرار است به هر دلیلی از لباسی با پارچه کتان مشکی استفاده کنید پارچه ای را با رگه هایی از جنس لاکرا تهیه کنید. زیرا لاکرا به حفظ و ثبات رنگ کمک می کند.

زیاد عرق می کنید؟
یکی از مشکلاتی که در رابطه با لباس های مشکی پیش می آید رد شوره روی لباس است که در عرض یک ثانیه می تواند کل تصور شخص بیننده را راجع به شما عوض کند. عرق بدن شامل مقداری نمک است که به صورت شوره روی رنگی مثل مشکی خودش را نشان می دهد. دور یقه (به خصوص در پیراهن های مردانه) پشت کتف ها و زیر بغل ها این رد را بیشتر از هرجایی نشان می دهند. برای جلوگیری از این کار چاره ای جز استفاده از دئودورانت های ضد لک سفید ندارید. این دئودورانت ها ضمن این که مانع بدبو شدن بدن می شوند از ایجاد شوره هم جلوگیری می کنند.

برای جلوگیری از شوره زدن دور یقه و پشت کتف ها می توانید ۲ کار انجام دهید. اول این که قبل از پوشیدن لباس های مشکی حتما دوش بگیرید. آقایان حتما از زیرپیراهنی استفاده کنند و درصورت عرق کردن دور گردن را سریعا خشک کنند. بهترین و ساده ترین راه هم قرار نگرفتن در معرض گرما و فعالیت است. سعی کنید لباس های مشکی تان را تا دقیقه ۹۰ نپوشید زیرا این کار به هرچه تمیزتر ماندن شما کمک می کند. در نهایت اگر باز هم خیلی عرق می کنید مشکی نپوشید!

مشکی با تناژ متفاوت ممنوع
اگر از یک کارشناس مد راجع به پوشیدن تیپی سراسر مشکی سوال کنید به شما یک راهنمایی خیلی خوب خواهد کرد که می تواند ظاهرتان را بسیار منظم و آراسته کند. او به شما خواهد گفت که از پوشیدن لباس های مشکی که سیر و روشن هستند خودداری کنید. مثلا این طور نباشد که پیراهن تان مشکی بور باشد و کت تان مشکی سیر. این کار باعث می شود ظاهرتان نامرتب به نظر بیاید و آدمی دمدمی و شلخته جلوه کنید.

شست وشوی لباس های مشکی
باید تمام تلاش تان را بکنید تا لباس مشکی تان بور نشود. برای این کار در اولین شست وشوی لباس تان، از یک فنجان سرکه به همراه آبی که لباس را با آن می شویید استفاده کنید، این کار باعث می شود تا حدی رنگ لباس ثابت شود. همیشه از آب سرد برای شستن این لباس ها استفاده کنید و هیچ وقت لباس های مشکی تان را در معرض نور مستقیم خورشید قرار ندهید، چه زمانی که قرار است خشک شوند و چه زمانی که آن ها را بیرون از منزل پوشیده اید، سایه گزینه ای مناسب برای پارچه های مشکی است.

هماهنگ کردن
از آنجایی که هر خانم و آقایی حد اقل یک لباس مشکی در کمدش دارد بد نیست بدانیم مشکی معمولا با چه رنگ هایی هماهنگ می شود:

1 - آبی سیر :
امسال ترکیب آبی سیر با مشکی یکی از ترکیب های مورد علاقه طراحان لباس است. این ترکیب حالتی با شکوه را برای فرد خلق می کند و تداعی کننده ثروت و آراسته بودن است.

2 - قهوه ای :
یکی از زیباترین ترکیب رنگ های دنیا روی پوست پلنگ ها دیده می شود. خال های مشکی و زمینه قهوه ای یک ترکیب زیبا را به وجود می آورد. دقت داشته باشید که رنگ غالب باید قهوه ای باشد و مشکی به عنوان رنگ مغلوب به کار برود.

3 - سفید :
ترکیب سفید و سیاه یکی از بهترین ترکیب رنگ های دنیاست. افرادی که در هماهنگ کردن لباس های شان از این ۲ رنگ استفاده می کنند جزو خوش پوش ترین آدم ها به حساب می آیند. ترکیب یک پیراهن سفید با یک ژیله مشکی یکی از ست های پرطرفدار است که هیچ وقت هم قدیمی و از مد افتاده نمی شود، همه جا پوش هم هست پس تا می توانید این ترکیب را مد نظر داشته باشید.

4 - نقره ای :
مشکی و نقره ای یک ست کاملا رسمی را ارائه خواهد داد. شاید بتوان گفت بیش از حد رسمی! هر دوی این رنگ ها به تنهایی تداعی کننده مراسم مهم هستند و وقتی با هم ترکیب شوند دیگر خیلی مهم می شوند! سعی کنید اگر واقعا نیازی به خیلی رسمی بودن ندارید طرف این ترکیب نروید.

5 - طوسی :
شاید بعد از سفید بهترین رنگی که می تواند در کنار مشکی بنشیند طوسی باشد. طوسی ابهت مشکی را تا حد زیادی کم و به آراسته شدنش کمک می کند، به شرطی که رنگ غالب باشد. مثلا یک دامن طوسی با کمربند و حاشیه مشکی می تواند یک لباس زیبا را درست کند.

نکته : سرتاسر مشکی
جالب است بدانید سال های خیلی دور نوشیدنی عزای ایرانیان قهوه بود، آن هم به خاطر رنگش؛ مشکی. مشکی در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ایران رنگ عزاداری است و این سنت باعث شده که خیلی وقت ها این رنگ تداعی کننده احساس خوبی نباشد. بنابر این سعی کنید به جز مراسم عزاداری _ که پوشیدن این رنگ به عنوان ادای احترام بسیار پسندیده است_ در شرایط دیگر سر تا پا مشکی نپوشید.


نکات جالب درباره رنگ مشکی
در بسیاری از فرهنگ ها مشکی به عنوان رنگ بد شانسی درنظر گرفته می شود. مثلا اگر یک گربه سیاه از خیابان رد شود بد شانسی می آورد. البته به جز انگلستان! در انگلیس گربه سیاه نماد خوش شانسی است.
به عقیده مردم یک جعبه مشکی کم وزن تر از یک جعبه سفید با همان وزن به نظر می رسد. در مد هم از همین نکته برای طراحی لباس استفاده می کنند.

در اجرای ارکسترهای مختلف، نوازندگان به این دلیل تمام مشکی می پوشند که توجه بینندگان به جایی خارج از صحنه معطوف نشود. تمام مشکی می تواند توجه را معطوف به خود کند.

در دنیای مد، مشکی به عنوان یک رنگ سوفسطایی در نظر گرفته می شود و با احترام زیادی با آن برخورد می شود. حتی اصطلاحی هم برای برندهایی که مشکی ارائه می دهند ساخته شده؛ « سیاه جدید ». این عبارت نشان دهنده شایستگی طراح لباس است.

جین مشکی
بعضی ها هنوز هم به پوشیدن شلوارهای جین مشکی علاقه دارند. اگر دوست دارید ظاهرتان روی اصول باشد و حسن سلیقه شما را نشان بدهد باید پوشیدن شلوار جین های مشکی را کنار بگذارید. این شلوارها متعلق به گذشته هستند و با دوره جدید هیچ سنخیتی ندارند. اگر به پوشیدن شلوار مشکی علاقه دارید، می توانید به جای جین از جنسی مثل لاکرا استفاده کنید. مطمئن باشید تاثیر بهتری روی ظاهرتان خواهد داشت.

رنگی که سن را بالا می برد
درست است که خانم ها عاشق مشکی هستند چون لاغرتر نشان شان می دهد اما شاید خیلی های شان ندانند که این رنگ سن شان را بالا می برد. استفاده از مقنعه، روسری و حتی بلوزهای یقه اسکی مشکی رنگ، باعث ایجاد خطوطی زیر چانه و چشم ها می شود که همین مسئله سن افراد را بالاتر از آنچه هست نشان می دهد.
مشکی رنگ طبیعی و نشانه های سلامت و شادابی پوست را از بین می برد. به خصوص افرادی که پوست شان خیلی روشن است باید استفاده از این رنگ را برای خودشان ممنوع کنند. البته استفاده از مواد آرایشی با تناژهای برنزه می تواند تا حدود زیادی این مشکل را حل کند.

ترکیب جین روشن و مشکی
شاید زیباترین و همه جا پوش ترین ترکیبی که می شود با مشکی خلق کرد ترکیب شلوارهای جین و بلوز یا شومیزهای مشکی باشد. فرقی نمی کند شلوار جین تان برفی باشد یا آبی نسبتا تیره، هر دوی این رنگ ها وقتی با یک شومیز یا پیراهن مشکی همراه شوند یک ترکیب زیبا را می سازند. ترکیبی که نیمه رسمی است و به درد اغلب مراسم ها می خورد.
یادتان باشد از مشکی برای فصل های سرد سال استفاده کنید. پوشیدن این رنگ در تابستان جز گرما و دردسر چیزی برای تان نخواهد داشت.

کیف و کفش
حتی اگر رنگ مشکی را برای لباس های تان دوست نداشته باشید قطعا از داشتن یک ست کیف و کفش مشکی ضرر نخواهید کرد. به خصوص در فصلی که بارندگی و گل و لای می تواند ظاهر هر رنگی به جز مشکی را خراب کند.
برای لباس های مشکی باید کیف و کفش مشکی داشته باشید تا ست شما تکمیل شود. استثنائا می توانید از تناژهای مختلف مشکی در کیف تان استفاده کنید اما به خاطر داشته باشید اگر کیف شما از جنس جیر تهیه شده کفش تان هم باید از همین جنس باشد و اگر کیف تان از جنس ورنی است کیف تان هم باید همین طور باشد. در غیر این صورت همان خطر شلخته به نظر آمدن تهدیدتان خواهد کرد.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

کارمندان گمرک
 


نزدیکی‌های ساعت ٩ صبح بود که تقریبا همه اعضای گمرک برای بازکردن و تفتیش چند صندوق چوبی خوش ظاهر گرد یکدیگر جمع شدند.
پیشخدمت‌ها با تیشه و تبر به کندن میخ و تخته‌های روی جعبه مشغول شدند و پس از آن که پوشال روی صندوق‌ها را پس زدند بوی خوشی برخاست که همه مطمئن شدند صندوق‌ها محتوی شکلات می‌باشند.
طبق معمول در یک قوطی باز شد و یکی از کارمندان برای خود و رفقایش از آن شکلات‌ها مقداری برداشت.
یک ساعت بعد صندوق‌ها میخکوب و برای تحویل شدن به صاحب جنس آماده بود.کارمندان نیز در پشت میزهای خود مشغول کار شدند ولی گاهگاهی صدای زنگ بلند میشد و کارمندان به پیشخدمت‌ها ارد آب خوردن می‌دادند.
صدای قار و قور شکم اعضای دله گمرک از هر طرف بلند بود و در عرض چند دقیقه هجوم عمومی به طرف مستراح شروع شد
ولی بدبختانه یا خوشبختانه عمارت گمرک بیش از یک آبریزگاه گلی و یک آفتابه حلبی نداشت.

در این گیرودار رئیس بیچاره دفعتا متوجه خود شد و دید که شلوار خود را مظفرانه کثیف کرده است! خواست به گوشه‌ای برود و شلوار خود را عوض کند که ناگهان اتومبیل شیک آخرین سیستمی جلوی عمارت گمرک ترمز کرد و یکی از بازرس‌های معروف گمرک جنوب که مامور سرکشی گمرک  بود پیاده شد.

از پله‌ها بالا رفت، هیچکدام از اعضا را ندید. از درون اتاق‌ها هم صدای نفس‌کشی شنیده نمیشد. بدبخت با عصبانیت به طرف اتاق رئیس رفت. رئیس بدبخت از مشاهده بازرس خود را باخت و رنگ از رویش پرید و از این که به علت اشکالات فنی! نمی‌توانست از جا بلند شده و تعارف بکند بی‌اندازه شرمگین شد با این حال با لکنت زبان خیر مقدمی گفت و اضافه نمود که به علت رماتیسم و درد پا قادر به تکان خوردن نیستم و بعد هم زنک زد تا فراش آمده و برای مهمان تازه وارد چای و شیرینی بیاورد ولی هیچکس در راه‌روهای عمارت وجود نداشت تا به زنگ رئیس پاسخ دهد!

بازرس در حالی که از این قضیه در فکر فرو رفته بود چند دور با عصبانیت طول اطاق‌ها را طی نمود و در این اثنا یک مرتبه چشمش از پنجره به بیرون افتاد و از مشاهده هجوم اعضا و معاون گمرک به مستراح بی‌اختیار خنده‌اش گرفت. مخصوصا چندنفری که طاقت نیاورده و دولادولا در گوشه‌های حیات، پشت درخت‌‌های نخل مشغول! شده بودند، توجهش را بیشتر جلب کرده و بر تعجبش افزوده بود! بوی تعفن گیج کننده‌ای فضای گمرک را معطر ساخته بود!

تمام این جریانات که باعث رسوایی کارمندان گمرک گردیده بود شاهکار یک جوان ارمنی بود که مرتبا از آمریکا شیرینی و شکلات وارد می‌کرد و چون هر دفعه بیش از نصف هر صندوق را آقایان محض تبرک! می‌چشیدند و طبق معمول هیچ مرجعی هم برای شکایت نداشت، حقه‌ای به کار زده و یک بار سفارش داده بود که برای او شکولاکس یعنی شکلات مسهل بفرستند و به طریقی که ملاحظه شد به بهترین وجهی انتقام خود را از شکم‌های دله کارمندان گمرک  گرفت!

 

بهترین موارد غذایی برای خواب
 


اگر می‌توانستید بهترین موادغذایی که برای بهتر خوابیدن به شما کمک می‌کنند را انتخاب کنید، آیا واقعاً اینکار را نمی‌کردید؟ و اگر می‌دانستید کدام موادغذایی خوابتان را خراب می‌کنند، آیا از خوردن آنها اجتناب نمی‌کردید؟ حالا این فرصت برای شما فراهم شده تا با موادغذایی که بر خوابتان تاثیر دارند آشنا شوید.

 


به دنبال موادغذایی سرشار از تریپتوفان باشید

همه ما قدرت جادویی شیر داغ برای فرستادن ما به خواب هفت پادشاه را شنیده‌ایم. می‌دانید چرا؟ لبنیات حاوی تریپتوفان هستند که ماده‌ای خواب‌آور است. موادغذایی دیگری که سرشار از تریپتوفان هستند عبارتند از آجیل، موز، عسل و تخم‌مرغ.

کربوهیدرات بخورید

موادغذایی سرشار از کربوهیدرات با افزایش سطح تریپتوفان موجود در خون، مکمل لبنیات هستند. بنابراین چند غذای کربوهیدراته سبک که به خوابتان کمک کند، می‌تواند یک کاسه سیریال با شیر، ماست و بیسکویت یا نان و پنیر باشد.

قبل از خواب یک غذای سبک بخورید

اگر با بی‌خوابی دست و پنجه نرم می‌کنید، کمی غذا در معده‌تان می‌تواند به خوابیدنتان کمک کند. اما از این جمله ما برای پرخوری آخر شبتان سوءاستفاده نکنید. سعی کنید وعده غذایتان سبک باشد. غذای حجیم، به دستگاه گوارشتان فشار می‌آورد و این مسئله برایتان ایجاد ناراحتی می‌کند و نمی‌گذارد که بخوابید.

همبرگر و سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌تان را کنار بگذارید

این هم یک دلیل دیگر برای کنار گذاشتن غذاهای پرچرب: تحقیقات نشان می‌دهد که افرادیکه اغلب غذاهای پرچرب می‌خورند  نه تنها وزنشان بالا می‌رود، بلکه چرخه خوابشان هم بر هم می‌خورد. غذای سنگین گوارش را فعال می‌کند و این باعث می‌شود در طول شب مجبور باشید برای توالت رفتن بیدار شوید.

مراقب کافئین‌ پنهان باشید

جای تعجب نیست که نوشیدن یکی فنجان قهوه در شب ممکن است خوابتان را بر هم بزند. حتی کافئین متوسط هم ممکن است موجب اختلالات خواب شود. اما مراقب منابعی از کافئین که کمتر مشخص هستند مثل شکلات، نوشابه، چای و قهوه‌های بدون کافئین، باشید. برای داشتن خوابی بهتر، چهار تا شش ساعت قبل از خواب، به طور کامل کافئین را از برنامه‌غذاییتان حذف کنید.

بعضی داروها هم ممکن است حاوی کافئین باشند

بعضی داروهای نسخه‌ای یا بدون‌نسخه هم حاوی کافئین هستند مثل مسکن‌ها، داروهای چربی‌سوز، داروهای ادرارآور و داروهای سرماخوردگی. اینها و برخی داروهای دیگر ممکن است حتی بیشتر از یک فنجان قهوه کافئین داشته باشند. برای اطلاع از محتوی کافئین داروها، حتماً روی جلد آنها را مطالعه کنید.

نوشیدنی‌های الکل‌دار مصرف نکنید

شاید نوشیدنی‌های الکلی کمکتان کنند زودتر بخوابید اما ممکن است در طول شب بارها از خواب بیدار شوید، خوابتان آرامش کمتری داشته باشد، دچار سردرد، تعریق یا کابوس شوید. برای داشتن یک خواب خوب، بهتر است از مصرف نوشیدنی‌های الکلی خودداری کنید.

مراقب غذاهای سنگین و ادویه‌دار باشید

دراز کشیدن با شکم پر باعث ناراحتی‌تان خواهد شد زیرا دستگاه گوارش وقتی می‌خوابید کندتر می‌شود. همچنین مثل غذاهای ادویه‌دار ممکن است باعث سوزش معده شود. دقت کنید که غذاهای سنگین را حداقل ۴ ساعت قبل از خواب به اتمام رسانده باشید.

موقع خواب مصرف پروتئین را به حداقل برسانید

بااینکه بسیاری از رژیم‌های غذایی شب‌ها مصرف پروتئین را توصیه می‌کنند و بااینکه پروتئین بخش مهمی از برنامه‌غذایی روزانه را تشکیل می‌دهد اما برای شب‌ها اصلاً انتخاب خوبی نیست. هضم و گوارش موادغذایی سرشار از پروتئین سخت‌تر است. ازاینرو بهتر است از مصرف این غذاها قبل از خواب خودداری کنید و به جای آن یک لیوان شیر گرم یا کمی از کربوهیدارات‌هایی که به خواب کمک می‌کند، مثل بیسکویت، استفاده کنید.

مصرف مایعات را از ۸ شب به بعد قطع کنید


بله، آبرسانی به بدن در طول روز اهمیت زیادی دارد اما مصرف مایعات را قبل از خواب قطع کنید. مطمئناً اگر مجبور شوید مرتباً برای توالت رفتن بیدار شوید، خواب خوبی نخواهید داشت.

با یک سیگار آرامش‌بخش فریب نخورید


نیکوتین یک محرک است و تاثیراتی مشابه کافئین دارد. از سیگار کشیدن قبل از خواب خودداری کنید، درغیر اینصورت نیمه شب از خواب بیدارتان خواهد کرد.

 

بدون شرح !
 


 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

کوتاهترین داستان عشقی

روزی مردی از یک دختر پرسید:
آیا با من ازدواج می‌کنی؟
دختر جواب داد: نه
و از آن پس مرد شاد زیست، به ماهیگیری و شکار رفت، کلی گلف بازی کرد،تمام مسابقات فوتبال را دید و با هرکه دلش خواست رقصید. 

اصالت بهتر است یا تربیت خانوادگی؟

روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه "شیخ بهائی" رسید پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟
شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من "اصالت" ارجح است. و شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که "تربیت" مهم تر است.
بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند. بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.
فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ و برقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند. در هنگام شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم "تربیت" از "اصالت" مهم تر است ما این گربه های نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت "تربیت" است.
شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند.
شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت: این چه حرفیست فردا مثل امروز و امروز هم مثل دیروز! کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست و تمرین یاد انجام می شود ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند.
لذا شیخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت بی درنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد. فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان. شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش می دید زیر لب برای شیخ رجز می خواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد. در آن هنگام هنگامه ای به پا شد یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال و این یکی جنوب ...
این بار شیخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهریارا ! یادت باشد اصالت گربه موش گرفتن است گرچه "تربیت" هم بسیار مهم است ولی"اصالت" مهم تر. یادت باشد با "تربیت" می توان گربه اهلی را رام و آرام كرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و "اصالت" خود بر می گردد.


نجار زندگی

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد تا اینکه یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد، از او خواست تا به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.

نجار در حالت رودربایستی، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود.
پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود. برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت، کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.
زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.
در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد. یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.
این داستان ماست.
ما زندگیمان را میسازیم. هر روز میگذرد. گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم.
اما اگر چنین تصوری داشته باشیم، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم.
فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم، دیگر ممکن نیست.
شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود.
یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود.
مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید.


حکایت وقت رسیدن مرگ

یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...

طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ...

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ... 
اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ... 
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ...

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ...
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!

نتیجه اخلاقی : در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !


پیرمرد و بچه ها

یک پیرمرد بازنشسته خانه ی جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته ی اول همه چیز به خوبی و خوشی گذشت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه پس از تعطیلی کلاس ها ۳ تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند هر چیزی که در خیابان افتاده بود شوت می کردند و سروصدای عجیبی به راه انداختند.

این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد مختل شده بود. این بود که پیرمرد تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعطیل شد دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: بچه ها! شما خیلی بامزه هستید از اینکه می بینم اینقدر بانشاط هستید خوشحالم من هم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید من روزی ۱۰۰۰ تومن به شما می دهم که بیایید اینجا و همین کار را بکنید بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آنکه چند روز بعد پیرمرد به آنها گفت: ببینید بچه ها متاسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی توانم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟

بچه ها با تعجب و ناراحتی گفتند: صد تومن؟! اگه فکر می کنی به خاطر ۱۰۰ تومن حاضریم این همه بطری و نوشابه و چیزهای دیگر را شوت کنیم کور خوندی ما نیستیم!
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.


فرصتی برای خودشناسی

پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد.
پس آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است.
اما نمی‌دانم چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.

این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند.

درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟

کشاورز که ترسیده بود گفت:
سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای را که شاهین روی آن نشسته بود بریدم.
شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.

گاهی لازم است برای بالا رفتن، شاخه‌های زیر پایمان را ببریم ...
چقدر به شاخه‌های زیر پایتان وابسته هستید؟
آیا توانایی‌ها و استعدادهایتان را می‌شناسید؟
آیا هیچگاه جرات ریسک را به خود داده اید؟


ماجرای چوپان و مشاور‎

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروكله ی یك اتومبیل جدید كروكی از میان گرد و غبار جاده های خاكی پیدا شد. رانندۀ آن اتومبیل كه یك مرد جوان با لباس Brioni ، كفشهای Gucci ، عینك Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم كه دقیقا چند راس گوسفند داری، یكی از آنها را به من خواهی داد؟

چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش كه به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارك كرد و كامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یك تلفن راه دور وصل كرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی كه میتوانست سیستم جستجوی ماهواره ای( GPS ) را فعال كند، شد. منطقۀ چراگاه را مشخص كرد، یك بانك اطلاعاتی با 60 صفحۀ كاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیدۀ عملیاتی را وارد كامپیوتر كرد.

بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یك چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالی كه آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است. حالا همینطور كه قبلا توافق كردیم، میتوانی یكی از گوسفندها را ببری.
آنگاه به نظاره ی مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم كه چه كاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟ مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا كه نه!
چوپان گفت: تو یك مشاور هستی.
مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو كه این را از كجا حدس زدی؟
چوپان پاسخ داد: كار ساده ای است. بدون اینكه كسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی كه خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینكه هیچ چیز راجع به كسب و كار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ گله را برداشتی.


نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش

به پسرم درس بدهید. او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.

اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گلهای درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.

به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند. ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست. به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.

در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.


ابراهیم و آتش و گنجشک

نگاه ها هراسان به ابراهیم و آتش بود. در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت.
از او پرسیدند: ای پرنده چه کار می کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند: ولی حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت: من شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما این آب را می آورم تا آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟
پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد ...

و خوشا به حال گنجشکان سرفراز

 

چگونه در دنیا مساوات برقرار کنیم

کنفوسیوس با شاگردانش در سفر بود که شنید در دهی٬ پسر بچه ی بسیار باهوشی زندگی می کند. کنفوسیوس به آن ده رفت تا با او صحبت کند. پسرک مشغول بازی بود.
کنفوسیوس پرسید: " چطور می توانی کمکم کنی تا نابرابری ها را از بین ببرم؟ " 
کودک پرسید: " چرا نابرابری ها را از بین ببریم! اگر کوه ها را صاف کنیم٬ پرندگان دیگر پناهگاهی ندارند. اگر اعماق رودخانه ها و دریاها را پر کنیم٬ تمام ماهی ها می میرند. اگر کدخدا همان اختیارات دیوانه را داشته باشد٬ هیچ کس به حرفش توجه نمی کند. دنیا بسیار بزرگ است٬ بهتر است با تفاوت هایش به حال خودش بگذاریم."

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

همه حج می روند، ما حج بیاوریم
 
 
 
شاید باری که بر دوشمان است از این هم سنگین تر باشد

 

 

http://www.hamdardi.net/imgup/33943/1342888979_33943_12d27ace24.jpg
 
شاید صفای کودکیمان را اینجا ، جا گذاشته ایم

02.jpg

شاید خانه آخرتمان از این بدتر است

03.jpg

شاید مردم نتوانند از پشت شیشه های غبار گرفته ی ماشین هایشان ، زیبایی و طراوت نوجوانیمان را ببینند

04.jpg

شاید آنچه در دنیا می جستیم از این هم بی ارزش تر بود

05.jpg

و شاید کودکی و پیریمان را اندوهی چنین فرا گرفته باشد

06.jpg

چشمها را باید شست

07.jpg

دل خوش از آنيم که حج ميرويم

غافل از آنيم که کج ميرويم

کعبه به ديدار خدا ميرويم 

او که همينجاست کجا ميرويم
 
حج بخدا جز به دل پاک نيست
 
شستن غم از دل غمناک نيست
 
دين که به تسبيح و سر و ريش نيست

هرکه علي گفت که درويش نيست

صبح به صبح در پي مکر و فريب

شب همه شب گريه و امن يجيب

08.jpg
09.gif
10.jpg
01.jpg

 

 

 
 
طبق آمار بانک جهاني در سال 2008 درآمد کشور عربستان از توريسم يا به زبان ساده خانه کعبه معادل مبلغ 29.865.000.000.-دلار يا قريب سي ميليارد دلار بوده است.
زائرين ايراني که بصورت تمتع ويا عمره در همان سال به مکه رفته اند 1.937.000 نفر بوده اند که مجموعا مبلغ 4.879.000.000 دلار يا بعبارتي قريب به مبلغ پنج ميليارد دلار درآمد تقديم اقتصاد پادشاهان عربستان کرده اند و در ميان تمام کشورهاي اسلامي مقام اول را به خود اختصاص داده اند. 

نظر باينکه هواپيمائي جمهوري اسلامي قدرت جابجائي اين همه زائر را نداشته است 
شرکت هواپيمائي عربستان قريب به 54 درصد از زائران ايراني را به خود اختصاص داده است....

طبق گزارش مقامات ديپلماتيک ايران در سال 2008 
ماموران کشور عربستان بدترين و توهين آميز ترين رفتار را با زوار ايراني داشته اند و ايران از لحاظ توهين ماموران عربستان مقام اول را به خود اختصاص داده است. 
علماي عربستان در همان سال فتوي صادر کرده اند که ايرانيان شيعه کافر هستند.
طبق يک گزارش ديپلماتيک ديگر زائران ايراني ناخواسته ترين و منفورترين خارجي ها در عربستان محسوب مي شده اند.

با يک حساب سرانگشتي بوسيله 
پولي که ايرانيان سالانه به عربستان تقديم مي کنندمي توان تعداد 170.000 مسکن روستائي احداث کرد...
يا ميتوان 714.286 فرصت شغلي کشاورزي يا 200.000 فرصت شغلي صنعتي براي جوانان ايجاد کرد
يا ميتوان10.000.000.000 متر مربع ساختمان مدرسه و ورزشي در کشور ايجاد کرد
ويا ميتوان با پول حجاج دوسال يک پالايشگاه سوپر مدرن با ظرفيت 75000 بشکه احداث کرد
ويا با پول پنج سال حجاج ميتوان ايران را به صادر کننده بنزين مبدل ساخت و ديگر براي واردات بنزين محتاج اعراب نبود....

اما افسوس که با پول حجاج ايراني قمارخانه هاي فرانسه توسط شاهزادگان عربستان که انحصار بيزنس حج را در اختيار دارند آباد ميشود.....و تا رسيدن ايرانيان مسلمان به مرحله فکرکردن در بهينه هزينه کردن پول براي نزديکي به خدا راه بسيار درازي در پيش است.

 
نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


داداش اوضاع خيلي قشنگ
ه
مردم همديگرو فوش مادر ميبندن

داداش اين مرد با سنش به خاطر اينكه پيش
 
 
زن و بچه اش

شرمنده نشه شبا هم كار ميكنه
 
 
داداش گل نخريدن ازش هيچ بدجوري هم دلش رو شكستن...
 
 
داداش ميگن فقط شبكه BBc نبود كه عكس بگيره اينجوري به  
يتيم ها كمك ميكنن مثل امام علي مخفيانه نميرن كه نشناسنشون
 
 
داداش شما  رشادت كردين ولي جومونگ شد سنبل رشادت.....
داداش قويترين مرد جهان رو يه نوجوان 17 ساله كشت..
 
 
داداش يه♥♥
 
مـــــــادر♥♥ چندتا بچه رو نگه ميداره آخ نميگه
اما چندتا بچه يه ♥♥ مـــــــادر♥♥ رو نگه نميدارن..
 

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

داداش دختر سرزمينت تو سن كم داره كار ميكنه كه شما به خاطر 
آسايش اينا از خودتون گذشتين
داداش تو مصرف مواد مخدر اول شديم...
 
داداش آذربايجان خيلي سرده ....

داداش اين بچه تو سرما خوابش برد ميبيني شهر چقدر ساكته؟؟؟
هيچكي توجه نميكنه....
 



داداش اوضاع خيلي بهتر از ايناست به قول اون خواننده

...<<همه چي آرومه من چقدر خوشبختم>>...

                 
 
 
داداش دیگه حرفی واسه گفتن ندارم فقط اینکه ....
نویسنده: علی ׀ تاریخ: جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


بخواب عشق قشنگم....
کی گفته تو دنیای مجازی نمیشه عاشق شد؟!...
کی گفته حتمن باید تنت رو لمس کنم تا بتونم با تمام وجود بخوامت؟!...
من دنیای واقعی رو بدون یاد تو نمیخوام....
میفهمی؟!همه ی سختی های دنیارو تحمل میکنم...فدای یه تار موت عشققشنگم....
وقتی میدونم مال منی...بزار آسمون هرچقد میخواد بباره.....

"""بخواب عشق قشنگم"""" 
سلامتی همه ی عاشقای مجازی ...
نویسنده: علی ׀ تاریخ: جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

اون آقای سیاه پوست یه دونده حرفه ای با مدال المپیکِ از کنیا.
اون آقای سپید پوست یه دونده ی اسپانیاییِ.
آخر مسابقه بوده و اسپانیایی میبینه که کنیایی خیلی آروم داره میدوه,
متوجه میشه که کنیایی فکر میکنه مسابقه تموم شده,
برای همین به جای اینکه یک برد کثیف بدست بیاره,میره پشت حریفش و خط پایان رو نشونش میده...
جوانمردی هنوز هم وجود داره.

امیدوارم این جوانمردی رو بیشتر و بیشتر ببینیم.
انسانیت هنوز وجود دارد... یکم با هم مهربان تر باشیم

نویسنده: علی ׀ تاریخ: جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تصاویـر رمانتیـک به بهانـه روز عشـق و دوستـی

 






























































گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org
 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

کـوتاه و خـواندنـی از همـه جـا | تصـویری


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


• خوشبختی یعنی بدست آوردن یک زندگی و تقسیم آن با دیگران!

• برای زندگی کردن دو راه وجود دارد. یکی اینکه گویی هیچ معجزه ای وجود ندارد و دیگری اینکه گویی همه چیز یک معجزه است.

• اگر میدانستید که افکارتان چقدر قدرتمند است، هیچگاه حتی برای یک بار دیگر هم منفی فکر نمی کردید!

• در یک رابطه بودن به معنای بوسیدن، قرار گذاشتن یا در دسترس بودن نیست. به معنای بودن با کسی است که شما را به گونه ای خوشحال کند که هیچ کس دیگری نتواند!

• فقط کسانی را در زندگیتان نیاز دارید که در زندگیشان نیازمند شما باشند.

• یک پسر میداند چیزی را که میخواهد چگونه بدست آورد و یک مرد میداند چیزی را که بدست آورده چگونه نگه دارد.

• ممکن است شاهزاده ام را پیدا کنم اما پـــدرم همیشه پادشاه من خواهد ماند!

• هیچگاه نمی توانید یک اشتباه را دو بار مرتکب شوید چرا که بار دوم دیگر آن یک اشتباه نیست بلکه یک "انتخاب" است.

• به خودتان اجازه ندهید توسط این سه چیز تحت کنترل درآیید: گذشته تان، مردم و پول.

• ذهن فراموش می کند اما دل همیشه بخاطرش می ماند.

• هرگز برای کسی که شما را می آزارد گریه نکنید... در عوض لبخند بزنید و به او بگویید، ممنون بخاطر اینکه به من فرصتی دادی تا کسی بهتر از تو را پیدا کنم!

• همیشه دنبال افرادی که کمترین اهمیت را در زندگی به ما می دهند می دویم. چرا به این کار پایان ندهیم و اطرافمان را نگاه نکنیم تا ببینیم چه کسانی دنبال ما می دوند؟

• همه افراد به عنوان یک انسان قابل احترامند اما از هیچکس نباید بت ساخته شود.

• اگر کسی را ترک می کنید لااقل به وی علتش را توضیح دهید؛ چون اینکه ببیند لایق یک توضیح ساده هم نبوده، دردناک تر از خود ترک شدن است.

• کسانی که زندگی خود را وقف بدست آورن منافع مادی و ثروت کرده اند به شما خواهند گفت که احساس خوشبختی را در اموال خود نمی یابند. خوشبختی هرگز انعکاس ثروتهای مادی یک شخص نیست، بلکه انعکاس ثروتهای معنوی و احساسی او است.

• 6 کلید یک رابطه موفق: دوستی، آزادی، صداقت، اعتماد، درک و گفتگو.

• اگر خدا دعاهای شما را مستجاب کند، ایمانتان را افزایش داده، اگر با تاخیر مستجاب کند، صبرتان را زیاد کرده و اگر مستجاب نکند، چیز بهتری برایتان در نظر دارد.

• کلمات، قدرت آزار دادن شما را ندارند، مگر اینکه گوینده آن برایتان بسیار عزیز باشد.

• هرگاه آماده بودید عاشق شوید، نه هرگاه که تنها بودید.

• دردناک ترین محبتها آنهایی است که با ریا، تزویر و تظاهر آمیخته است و لذت بخشترین محبتها آنهایی هستند که در عین کوچک بودن با خلوص نیت و با بی آلایشی همراه است.

• فرار کردن از مشکلات فقط فاصله رسیدن به راه حل را افزایش می دهد. آسانترین راه برای گریختن از مشکلات حل کردن آنها است.

• انسان نمی تواند اقیانوسهای جدید را کشف کند مگر اینکه شجاعت از دست دادن دیدن ساحل را داشته باشد.

• یک فرد موفق کسی است که بتواند از آجرهایی که دیگران به طرفش پرتاب کرده اند، ساختمانی محکم بنا کند.

• اگر نتوانید به یک خانم احترام بگذارید، حق صحبت کردن با وی را از دست خواهید داد.

• وقتی کسی را می بخشید، شخصی که بیشترین منفعت را می برد، خود شما هستید.

• سخن گفتن با خدا مانند صحبت کردن با یک دوست پشت تلفن است... ممکن است او را در طرف دیگر نبینیم، اما می دانیم که دارد گوش می دهد.

• کلمات بیش از آنچه که شما تصور می کنید تاثیر گذارند. همیشه پیش از صحبت کردن فکر کنید.

• گفتن خداحافظ به کسی که نمی خواهید بگذارید برود واقعاً دردناک است، اما حتی دردناک تر این است که از کسی که هیچگاه قصد ماندن نداشته بخواهید بماند.

• وقتی به کسی بطور کامل و بدون هیچ شک و تردیدی اعتماد می کنید، در نهایت دو نتیجه کلی خواهید داشت: شخصی برای زندگی یــــا درسی برای زندگی!

• همه مردم را "بعضی مواقع" می‌توان فریفت و بعضی از مردم را برای "همه عمر" ! لیکن نمیتوان همه مردم را برای همه عمر فریب داد.

• بی خردی اسارت بدنبال دارد و خرد موجب آزادی و رهایی است.

• اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.

• آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک میریزد، زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.

• کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم به یاد ماندنی، نه حاشیه ای فراموش شدنی ...

• همه اشیاء دارای قیمت هستند و این تنها انسان است که دارای حرمت و منزلت است.

• گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است.

• کسی به فرجام زندگی آگاه نیست، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد.

• چراغ مایه دفع تاریکی است و بدی جوهر تاریکی در زندگی آدمی است که از آن باید دوری جست.

• جهان تنها از کسی به نیکی یاد می کند، که به آبادانی کوشیده باشد.

• مردم به همان اندازه خوشبخت اند که خودشان تصمیم میگیرند.

• خوشبختی به سراغ کسی میرود که فرصت اندیشیدن در مورد بدبختی را نداشته باشد.

• دریا باش که اگر کسی سنگی به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی!

• دیروز چک باطله است و فردا چک وعده ای است. امروز است که تنها نقدینه شماست. آن را عاقلانه هزینه کنید ...

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن آدم را پخته می کند
هر داغی یک روز سرد می شود ، ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود . . .
دوستت دارم
.
.
.
اس ام اس عاشقانه
سیب هنوز هم شیرین است
هنوز هم آدم بهشت را به لبخند حوا می فروشد ، شیطان بهانه بود
.
.
.
|___♥__|_:!””-.,
“@@”””””” “”@”‘
دلم برات تنگ شده بود آوردم ببینیش !
.
.
.
کـوتـاه مـی گـویـم دوسـتت دارم اما
از دوست داشـتـنـت کـوتـاه نـمـی آیم . . .
.
.
.
پیامک عاشقانه
درخت دوستی رو با قلب میکارن نه با دست !
تو را من با قلب دوست دارم نه با حرف . . .
.
.
.
همیشه دور نما ها
خواستنی ترند
مثل سراب
مثل فردا
مثل تو . . .
.
.
.
متن عاشقانه
با هم باشیم نه یک سال بلکه یک عمر
بگذار آوازه ی با هم بودنمان چنان در شهر بپیچد
که روسیاه شوند آنان که
بر سر جدایی مان شرط بسته بودند . . .
.
.
.
دوبیتی عاشقانه
ما را همه ره ز کوی بد نامی باد / وز سوختگان بهره ی ما خامی باد
نا کامی ما چو هست کام دل دوست / کام دل ما همیشه ناکامی باد . . .
.
.
.
اس ام اس روز عشق
من
برای دوست داشتن ات
مدت هاست آماده ام
اما
امان از تو
امان از زن ها
همیشه دیر حاضر می شوید . . .
.
.
.
متن تبریک روز عشق
هیچ میدانستی زیباترین عاشقانه ای که برایم گفتی
وقتی بود که اسمم را با “میم” به انتها رساندی . . .
.
.
.
سلام
از شرکت رب تبریک مزاحم میشم
میشه یه رب بغلتون کنم !؟
محض تبریک میگما !
.
.
.
جملات زیبای عاشقانه
خواستم پاره گریبان کنم از دست غمت
دستم از ضعف …
دریغا …
به گریبان نرسید . . .
.
.
.
ای اشک دوباره در دلم درد شدی / تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هر آنزمان خواستمت / گفتند دگر گریه نکن مرد شدی . . .
.
.
.
بهترین اس ام اس های عاشقانه
اى دوست !
تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى !
تا تو هستى زندگى باید کرد . . .
.
.
.
آراسته آمد و چه آراستنی
پیراسته زلف خود چه پیراستنی
بنشست به می خوردن و برخاست به رقص
به به چه نشستنی چه بر خاستنی . . .
.
.
.
اس ام اس عاشقانه ۲۰۱۳
راست یا دروغ مهم نیست ! تو فقط با من حرف بزن !
چشمانت زیرنویس می کنند !
.
.
.
عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میکند . . .
.
.
.
راد اس ام اس
حرفی نزنی طاقت جنجال ندارم / بدجور شکسته ست دلم حال ندارم
درهای قفس باز و دلم عاشق پرواز / از حس پریدن پرم و بال ندارم . . .
.
.
.
نوشته ها بهانه است
فقط مینویسم که یادآوری کنم به یادتم
باورش با تو
.
.
.
چقدر تلخ است بعد از سال ها انتظار
نیمه گم شده ات را کامل بیابی . . .
.
.
.
خنجر زیرِ پوستم کاشتی
فکر نمی‌کردی
روزی باز در آغوشت بگیرم . . .
.
.
.
شاید به هم باز رسیم
روزی که من به‌سانِ دریایی خشکیدم
و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی
(احمد شاملو)
.
.
.
این روزها خیلی چیزها دست من نیست
مثلا دستهایت . . . !
.
.
.
در راه تو بی اراده رفتن خوب است / در چشم تو بی افاده رفتن خوب است
جایی که همه فکر سواری هستند / دنبال دلم پیاده رفتن خوب است . . .
.
.
.
همیشه دلتنگی به خاطر نبودن کسی نیست
گاهی بخاطر بودن کسی ست که حواسش به تو نیست
.
.
.
بعد از مُردنم سرم را جدا کنید بگذارید روی شانه ام
شانه ای که سر می خواست ، سری که شانه می خواست
هر دو را برسانید به آرزوشان . . .
.
.
.
آمـــد امـــا در نگاهــش آن نوازش ها “نبــــــود…
چشــم خواب آلـودش را مســتى و رویــا “نـــبود …
لـب همــان لـب بود اما بوسـه اش گرمــى “نـداشـت ….
دل همــان دل بود اما مســت و بى پـروا “نبــــود…
.
.
.
هر آهنگی که گوش میدهم
به هر زبانی که باشد
بغضم را میشکند
نمی دانم
بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است . . .
.
.
.
شیرین ترین لبخند اون لبخندیه که
وقتی میخوای بهش اس ام اس بدی یه دفه خودش اس ام اس میده !
.
.
.
نمایشگاه زده ام
بیا و تماشا کن
تمام روزهای نبودنت را آه کشیده ام
و با حسرت قاب گرفته ام . . .
.
.
.
عمریست غم و درد نشانم داده / در آتش سینه اش امانم داده
رنجور ترین درخت باغش هستم / هر بار مرا دیده تکانم داده
.
.
.
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..!
میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟
مـــــردانـــگی میــخواهـــــد
مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد
web counter
 


































 

داروها و دوستی ها هر دو مشکلات را حل میکنند
با این تفاوت که دوستی ها هیچ وقت تاریخ انقضا ، بها و اندازه ندارند . . .
.
.
.
به انگشتانم که مینگرم به یادت می افتم ، چون عزیزانم انگشت شمارند . . . !
.
.
.
درنگ
عجب دنیای عجیبیست!
رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود
زمانی که گفتی”برو”
چقدر عاشقانه می شد ، اگر نقطه اش بالا بود . . .
.
.
.
اس ام اس جدید عاشقانه
جـور مـیـکـنـد خـدا در و تـخـتـه را بـا هـم
آن طـور کـه تـو و مـرا آشـنـا کـرد ؛ تـو شـدی خـاطـره سـاز و مـن خـاطـره بـاز
.
.
.
پرنده که رفت ، بگذار برود
هوای سرد بهانه است ، هوای دیگری درسر دارد . . .
.
.
.
راد اس ام اس
عادت ! چه طعم تلخی دارد
وقتی آن را با عشق اشتباه میگیری !
.
.
.
من درختت میمونم
تو تبر هم که بشی و بخوای منو قطع کنی
آخرش یا دستمال میشم واسه اشک چشمات یا قلم و کاغذ میشم واسه دلتنگیات . . .
.
.
.
پیامک عاشقانه
چقدر دلتنگ حضورت هستم ، کاش عکست هم بوی تو را داشت . . .
.
.
.
باختی در کار نیست
برای تو
قلبم را ریسک می کنم
یا می برم
یا می میرم
.
.
.
متن عاشقانه
می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “
امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “
برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می دهد !
.
.
.
آنقدر ها هم
روی وقار من حساب نکن …
قطب زمین هم که باشم
تو را که میبینم
یخ هایم آب میشود . . .
.
.
.
آب از سرم گذشته … فریاد میزنم دوستت دارم و تو
آرام و خونسرد … به ترکیدن حباب ها میخندی . . .
.
.
.
جدیدترین اس ام اس های عاشقانه
گفت “گورت را گم کن” و حالا با گریه دنبال قبر من می گردد . . .
.
.
.
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﯽ که ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺮﻩ هوا ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺮﺩﻩ
.
.
.
دوست داشتن تو خرج دارد ، دلِ مایه دار می خواهد . . .
.
.
.
بسته ام
مثل چشمان سیاهت
چترم را
دیگر باران است
که آبرویم را می خرد !
.
.
.
وقتی ازت میخوام به یه ” آهنگ ” گوش کنی
بخاطر اینه که ” متنش ” دقیقا ” همه ” اون چیزیه که میخوام بهت بگم . . .
.
.
.
نباشی؛
برای ِ من هیچ اتفاقی نمی‌افتد!
فقط گاهی موهایِ صورتم سفید می‌شود
گاهی موهایِ سَرم می ریزد . . .
.
.
.
آنقدر راه میروم تا به حرف بیایند ،
“خط های سفیدِ وسط جاده . . .”
محال است که جای تورا ندانند . . .
.
.
.
از کــــودکی پـــرســیـدن عــشق چــیـست ؟ گــفـت : بـــازی
از نــــوجـوانی پــرسـیـدن عــشق چــیست ؟ گــفـت : کـــیـنـه
از جـــوانـی پـــرســیـدن عــشق چــیـست ؟ گــفـت : پــــول و ثـــروت
از پــــیـری پـــرســیـدن عـــشق چــیـست ؟ گــفـت : عـــــمـر
از گـــل پـــرســیـدن عـــشق چــیـست ؟ گــفـت : از مــن خــوشـبـوتـر
از پـــروانـه پـــرســیـدن عـــشق چــیـست ؟ گــفـت : از مــن زیــبـاتـر
از خورشید پرسیدن عشق چیست؟ گفت : از مــن ســـوزانــتـر
و در آخـــر از خــــود عـــشـق پـــرســـیـدن :
ای عـــشق تـــو کـــیـستی . . ؟
گـــفـت : بـه خـــدا قــــسـم ، نـــگاهـی بـــیـش نـــیـستـم . . !



نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

عکسهای زیر توسط جعفر شهیدی در زمان قاجارایه از طهران قدیم گرفته شده است

 


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


 سخنانی دلنشین از جنس دلتنگی

پيرمرد همسايه آلزايمر دارد ...
ديروز زيادي شلوغش کرده بودند
او فقط فراموش کرده بود
از خواب بيدار شود ...!

زنده یاد حسين پناهي

 

 عادت ندارم درد دلم را ،
به همه کس بگویم ..! ! !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،
تا همه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبی

 

 


دلتنگم،
مثل مادر بي سوادي
که دلش هواي بچه اش را کرده
ولي بلد نيست شماره اش را بگيره.

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد...

 




انسان های بزرگ دو دل دارند :
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است ...
پروفسور محمود حسابی >




دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج آقا " دعا " می کند....



کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی... در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد وبرایش لباس و کفش خرید و گفت:
مواظب خودت باش، کودک پرسید:ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری!!!



 

در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم...
در "دلم" دلتنگی ام را...
در "سکوتم" حرف های نگفته ام را...
در "لبخندم" غصه هایم را...
دل من...
چه خردساااااال است !!!
ساده می نگرد !
ساده می خندد !
ساده می پوشد !
دل من...
از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!
ساده می افتد !
ساده می شکند !
ساده می میرد !
ساااااااااااااا ­ااااااااده



قند خون مادر بالاست
دلش اما هميشه شور مي زند براي ما



اشک‌هاي مادر , ...مرواريد شده است در صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد
دستانش را نوازش مي کنم
داستاني دارد دستانش




پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود در یخچال را باز می کند
عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد
... کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...

 

توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت :
می خورم به سلامتی 2 بوسه !!
بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟!!
گفت :
اولیش اون بوسه ای كه مادر بر گونه بچه تازه متولد شده ميزنه و بچه نمی فهمه !



دومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شدش ميزنه و مادرش متوجه نمیشه ....


نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

یـادی از فـروغ فرخـزاد بانـوی شعـر معاصـر ایـران


فروغ‌الزمان فرخزاد شاعر معاصر ایرانی هشتم دی‌ماه ۱۳۱۳ در محله‌ی امیریه‌ تهران، کوی خادم آزاد به دنیا آمد و در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت. وی که بعد از نیما یوشیج، در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است، اکنون ۴۶ سال از مرگش می‌گذرد.

فروغ با مجموعه‌های "اسیر"، "دیوار" و "عصیان" در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه "تولدی دیگر" که شامل ۳۱ قطعه شعر است تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.

فروغ فرزند چهارم توران وزیری‌تبار و محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد. فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، یک پسر به نام کامیار بود. فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامه‌نگاری‌های عاشقانه‌ای داشت. این نامه‌ها به همراه نامه‌های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه‌های وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام "اولین تپش‌های عاشقانهٔ قلبم" منتشر گردید.








:: خانه کودکی‌های فروغ فرخزاد ::


پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخزاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانه‌اش به سختی می‌گذشت، به تئاتر و اپرا و موزه می‌رفت. وی در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشنایی‌اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینه‌ای برای دگرگونی فکری را در او فراهم کرد.



در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب می‌کند و در این مسیر با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی آشنا می‌شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می‌دهد. و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه‌ است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز می‌سازند. و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال خبر می‌رسد که فیلم "خانه سیاه ‌است" برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مؤلف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند.



فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتومبیل جیپ شخصی‌اش، بر اثر تصادف در جاده دروس قلهک در تهران جان باخت. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.




گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

نگاه کن که غم درون دیده ام

یکی از اشعار بسیار معروف، زیبا و پراحساس فروغ فرخزاد بانوی شعر معاصر ایران ...

نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد

نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود


 روحش شاد

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بچه‌های ناز و خوردنی


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

روز ولنتاین چیست و معادل ایرانی اش چیست؟

روز ولنتاین چیست و معادل ایرانی اش چیست؟

ولنتاین چیست و معادل ایرانی آن کدام است؟
بیست و ششمین روز از بهمن ماه امسال در تقویم برابر با چهاردهم فوریه، روزی است که به نام ولنتاین نامیده شده. همان که در سال های گذشته با بیست و پنجم بهمن مقارن می شد ولی سال کبیسه امسال این تقارن را برهم زد.
ولنتاین اولین موردی نبود که با رشد همه گیر و خارق العاده خود در مدت زمانی نه طولانی، به امری آشنا در جامعه ایرانی ما بدل گشت و قطعا آخرین نیز نخواهد بود.
این روزها بسیاری از مردم چه کودک و چه بزرگ، حتی اگر تلفظ صحیح ولنتاین را ندانند ولی آشنایی حداقلی با آیین و رسوم این روز به خصوص دارند و گاهاً شمه ای از تاریخچه اش را شنیده اند. تاریخچه ای که عدم وضوح کامل آن در پس پرده افسانه هایی چند پنهان گشته است.
ولنتاین که بود؟
امروزه کلیسای کاتولیک به این نتیجه رسیده است که حداقل سه قدیس با نام والنتاین وجود داشته اند که همگی به شهادت رسیده اند. از این رو چندین افسانه سعی در بازگویی خاستگاه این آئین دارند.
سده سوم میلادی، روم باستان فرمانروایی به نام کلاودیوس دوم داشت که معتقد بود جنگجویانش باید مردانی مجرد باشند. براساس همین اعتقاد ازدواج برای سربازان امپراتوری روم ممنوع گشت. قاطعیت فرمانروای بی رحم، جرأت ازدواج را از تمام سربازان سلب کرد. اما در این بین کشیشی با نام والنتاین، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌ ساخت. هنگامی که این عقدهای پنهانی آشکار شدند، والنتاین دستگیر و به اعدام محکوم شد. در زندان به دختر نابینای یکی از زندانبانان دل بست و هنگامی که رهسپار مراسم اعدام بود، کارتی برای دختر نوشت که با این امضا را داشت: «از طرف ولنتاین تو».
استقبال ایرانیان از روز عشق
به عقیده کارشناسان روانشناسی، ایرانیان به سبب فرهنگ مردسالاری که ریشه در تاریخ سرزمینشان دارد، با آسانی قادر نیستند با جنس مخالف سر صحبت را باز کنند و بنابراین روزی همچون والنتاین مجال بازگویی عواطف را به طرفین می دهد و مهمتر اینکه در جامعه ای که هنوز به رابطه میان دختر و پسر با تردید و ظن نگاه می شود، والنتاین می تواند گامی به سوی رسمیت یافتن چنین روابطی باشد.
شاید کمتر کسی بداند که ایرانیان در روز ولنتاین، پس از جشن عید نوروز، بیشترین کارت تبریک و هدیه را به یکدیگر می دهد.
در شرایط کنونی برخورد مسؤولان فرهنگی ایران در این خصوص بیشتر به نادیده گرفتن آن محدود می شود. در حالی که شبکه های ماهواره ای فارسی زبان به طور گسترده ای به تبلیغ و ترویج والنتاین می پردازند و بر تعداد تبلیغ های تجاری وسایل و هدیه های مختص این روز سال به سال افزوده می گردد.
هرچند بسیاری از جوانان و نوجوانان با جدیت و حرارت درپی گرامی داشتن ولنتاین گوی سبقت از دیگران می ربایند، اما هستند کسانی که با عجین شدن رسوم غربی با فرهنگ ایرانی مخالفند و درصدد یافتن معادلی ایرانی و حتی اسلامی برای این روز هستند.

جای خالی عشق در روزهای ایرانی
دکتر سارا شریعتی ،استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران درباره توجه و گرایش جوانان ایرانی به والنتاین که هر سال بیشتر از پیش می شود، می گوید:

«در جامعه ما تعادلی بین مرگ و زندگی و غم و شادی نیست. اگر در سال ۶۵ روز برای عزا است، شاید ۲۰ روز برای شادی داشته باشیم. این باعث می شود وقتی در رده های بالای سیاست گذاری کاری انجام نشود ،رده های پایین (مردم)خودشان شادی آفرینی کنند. هر جامعه ای در مورد نیازی که پاسخ بومی و داخلی نداشته باشد، از جوامع دیگر وام می گیرد .این وام گیری اول یک دوره مخفی را می گذراند و بعد رفته رفته، جای خود را پیدا می کند.»
اما می دانیم که گسترش والنتاین در ایران تنها به دلیل نبود شادی و نشاط در جامعه نبوده است، بلکه دلایل خاص دیگری نیز دارد. دکتر شریعتی در این باره می گوید: «عشق در جامعه ما یک تابوست. طبیعی است که جوانان با حجم رسانه ای بالای امروز (ماهواره و اینترنت) از آیین ها، جشن ها و فرهنگ کشور های دیگر باخبر شوند و آنچه پاسخگوی نیازشان باشد،تقلید نمایند. این تقلید کم کم آن قدر عادی می شود که شاید ۵۰ سال آینده کسی حتی به یاد نیاورد که والنتاین از کجا و چگونه وارد فرهنگ ما شده است.»
با اینکه تلاش هایی که هدف یافتن جایگزینی برای والنتاین را داشتند با ناکامی مواجه شدند و پیشنهاد انتخاب سالروز ازدواج حضرت علی(ع) فاطمه زهرا(س) با عکس العمل سرد مسؤولان فرهنگی همراه بود، ولی همچنان تلاش برای مطابق کردن یکی از روزهای باستان ایرانی با روز عشق ادامه دارد.

جشن عشق در ایران باستان
گفته می شود که در ایران باستان، بیست قرن پیش از میلاد روزی موسوم به روز عشق بوده است. این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها ۴ روز پس از ولنتاین غربی. این روز «سپندارمذگان» یا «اسفندارمذگان» نام داشته.
سپندارمذ لقب ملی زمین است. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد . زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به عنوان نماد عشق می پنداشتند.

در ایران باستان علاوه بر ماه، روزها نیز اسم داشته اند و در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است. در همان روزی که نامش با نام ماه مقارن می شد جشنی ترتیب می دادند. روز پنجمین هر ماه اسفندارمذ، نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندارمذ بود، جشنی با همین عنوان می گرفتند.
سپندارمذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده به آن ها هدیه می دادند.
با والنتاین چه کنیم؟
هدایای روز ولنتاین شامل گل رز و یا دسته گل، شکلات، کارت تبریک ولنتاین، عروسک، شمع، نامه عاشقانه، یک قطعه شعر عاشقانه و بسته های کادویی ویژه روز والنتاین است.
سالیانه بیش از یک میلیارد کارت تبریک والنتاین در سراسر جهان رد و بدل می گردد که بیشتر آنها توسط زنان خریداری می شود و میلیون گل رز و میلیون ها جعبه شکلات در سالروز والنتاین هدیه داده می شود که اغلب آن ها را مردان خریداری می کنند.
عده ای بر این عقیده اند که یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در گسترش والنتاین مافیای اقتصادی یا همان دنیای سرمایه داری است که با تبلیغات وسیع، مفاهیمی همچون عشق و دوست داشتن را به ابزاری برای راهیابی به اندیشه های استثماری بدل ساخته است.
شاید بیگانگی با فرهنگ باستانی ایرانی، دلیل رویکرد به چنین آئین و رسومی باشد که جوانان ما را وام دار دیگر فرهنگ ها می سازد. اما آنچه که اکنون مطرح است این است که آیا برخوردی تا این حد مشتقانانه دلیل گویای نیاز اجتماعی قشری از مردم ما نیست و همین گرایش ها ایجاب نمی کند که پیش از آنکه رشته کار کامل از دست رود در اندیشه فرهنگ سازی مناسب و جامعی در این زمینه باشیم؟

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

اس ام اس جدید روز ولنتاین

اس ام اس جدید روز ولنتاین

اس ام اس جدید روز ولنتاین

مال من باش ولنتاین

من این آرزوی ولنتاین را برای تو می فرستم، با آغوشها و بوسه ها

جائی را میسازم اینجا نزدیک خودم ، که فقط برای توست

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی . اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی

اگه شمع بودی روشن ترین بودی و تا زمانی که دوست منی عزیز ترینی ولنتاین مبارک

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

امروز روز سپاس گذاری از خداوند است

زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن

تا با تمام وجود به او بگوییم

عشق من روزت مبارک

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سلام درسته که نشد برات خرس و قلب بخرم اما این اس ام اس رو برات بفرستادم

تا بدونی همیشه دوست دارم ولنتاین مبارک

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

امیدوارم خرس زیبایی ها همیشه تو غار چشمات خونه کنه ولنتاینت مبارک عزیزم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اس م اس غضنفر برای والنتاین

عزیزم , کشتی عشق ما آماده ی پروازه

پیتیکو وو

پیتیکو و و

پیتیکو و و و

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

پارسال این روزا برامون پر بود از عطر شکلات و کادوو عروسک و شمع

اما امسال نمیدونم ولنتاین رو با کی جشن میگیری

.

اس ام اس روز ولنتاین ۹۱

.

هر جا و با هر کسی باشی دوستت دارم ولنتایت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

میدونی ولنتاین یعنی چی؟ یعنی اینکه یه عاشق واقعی باید به یه نفر دل ببنده و تا آخر عمر هم
عاشقانه عاشقش باشه
عاشقتم تا همیشه ولنتاین مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

واسه روز ولنتاین دوتا ستاره تقدیمت می کنم

یه ستاره پر بوسه که دلم بی تو نپوسه

یه ستاره پر امید واسه هر کی تو رو دید

ولنتاین مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من یه سری هدیه گرفتم . .. اما نمی دونم این ولنتاین کیه که هدیه ها رو بدم بهش

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نامه جالب پسری به پدرش

نامه جالب پسری به پدرش

پدر در حال رد شدم از کنار اتاق پسرش بود . با تعجب دید که تخت خواب مرتب و همه چیز جمع و جور است . یک پاکت هم روی بالشت گذاشته شده است و روش نوشته بود (( پدر )) با بد ترین پیش داوری های ذهنی پاکت را باز کرد و با دستانی لرزان نامه را خواند :

پدر عزیزم ،

با اندوه و افسوس فراوان برایت مینویسم ، من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم ، چون میخواستم جلوی یک رویارویی با مادر و شما را بگیرم من احساسات واقعی را با نازنین پیدا کردم ، او واقعا معرکه است ، اما میدونستم تو اون رو نخواهی پذیرفت ، به خاطر تیز بینی هاش ، خالکوبی هاش ، لباس های تنگ موتور سواریش

و به خاطر اینکه سنش خیلی بیشتر از منه ، اما فقط احساسات نیست پدر اون ……………………

حامله است ، نازنین به من گفت :

ما میتونیم شاد و خوشبخت بشیم ،اون یک تریلی توی جنگل داره و کلی هیزم برای تمام زمستون ،ما یک رویای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه ، نازنین چشم منو رو به حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعا به کسی صدمه نمیزند ،ما اون رو برای خودمون میکاریم ، و برای تجارت با کمک آدم های دیگه ای که توی مزرعه هستن ، برای تمام کوکایینی ها و اکستازیهایی که میخوایم ، در ضمن ، دعا میکنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه ، و نازنین بهتر بشه ،اون لیاقتش رو داره ، نگران نباش پدر ، من ۲۱ سالمه ، و میدونم چطوری از خودم مراقبت کنم ، یک روز ، مطمئنم که برای دیدار تون بر میگردیم ، اون وقت شما میتونی نوه های زیادت رو ببینی .

با عشق . پسرت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

پا ورقی :

پدر : هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست ، من بالا هستم خونه علی . فقط میخواستم بهت یاد آوری کنم که در دنیا چیز های بد تری هم نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه . دوستت دارم !

هر وقت برای اومدن به خونه امن بود ، بهم زنگ بزنید !

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


داستـان های کوتـاه و خوانـدنی



چنگیز خان مغول و شاهین پرنده


یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.

آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.

چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.

این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت. ولی دیگر جریان آب خشک شده بود ...

چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند:
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.




اصالت بهتر است یا تربیت خانوادگی؟


روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه "شیخ بهائی" رسید پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟
شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من "اصالت" ارجح است. و شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که "تربیت" مهم تر است.
بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند. بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.

فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ و برقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند. در هنگام شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم "تربیت" از "اصالت" مهم تر است ما این گربه های نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت "تربیت" است.

شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند.

شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت: این چه حرفیست فردا مثل امروز و امروز هم مثل دیروز! کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست و تمرین یاد انجام می شود ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند.

لذا شیخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت بی درنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد. فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان. شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش می دید زیر لب برای شیخ رجز می خواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد. در آن هنگام هنگامه ای به پا شد یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال و این یکی جنوب ...

این بار شیخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهریارا ! یادت باشد اصالت گربه موش گرفتن است گرچه "تربیت" هم بسیار مهم است ولی"اصالت" مهم تر. یادت باشد با "تربیت" می توان گربه اهلی را رام و آرام كرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و "اصالت" خود بر می گردد.




نجار زندگی


نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد تا اینکه یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد، از او خواست تا به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.

نجار در حالت رودربایستی، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود.
پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود. برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت، کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.
زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.
در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد. یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.
این داستان ماست.
ما زندگیمان را میسازیم. هر روز میگذرد. گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم.
اما اگر چنین تصوری داشته باشیم، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم.
فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم، دیگر ممکن نیست.
شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود.
یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود.
مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید.




حکایت وقت رسیدن مرگ


یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...

طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ...

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ...
اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ...
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ...

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ...
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!

نتیجه اخلاقی : در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !




پیرمرد و بچه ها


یک پیرمرد بازنشسته خانه ی جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته ی اول همه چیز به خوبی و خوشی گذشت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه پس از تعطیلی کلاس ها ۳ تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند هر چیزی که در خیابان افتاده بود شوت می کردند و سروصدای عجیبی به راه انداختند.

این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد مختل شده بود. این بود که پیرمرد تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعطیل شد دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: بچه ها! شما خیلی بامزه هستید از اینکه می بینم اینقدر بانشاط هستید خوشحالم من هم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید من روزی ۱۰۰۰ تومن به شما می دهم که بیایید اینجا و همین کار را بکنید بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آنکه چند روز بعد پیرمرد به آنها گفت: ببینید بچه ها متاسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی توانم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟

بچه ها با تعجب و ناراحتی گفتند: صد تومن؟! اگه فکر می کنی به خاطر ۱۰۰ تومن حاضریم این همه بطری و نوشابه و چیزهای دیگر را شوت کنیم کور خوندی ما نیستیم!
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.




فرصتی برای خودشناسی


پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد.
پس آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است.
اما نمی‌دانم چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.

این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند.

درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟

کشاورز که ترسیده بود گفت:
سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای را که شاهین روی آن نشسته بود بریدم.
شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.

گاهی لازم است برای بالا رفتن، شاخه‌های زیر پایمان را ببریم ...
چقدر به شاخه‌های زیر پایتان وابسته هستید؟
آیا توانایی‌ها و استعدادهایتان را می‌شناسید؟
آیا هیچگاه جرات ریسک را به خود داده اید؟




ماجرای چوپان و مشاور‎


چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروكله ی یك اتومبیل جدید كروكی از میان گرد و غبار جاده های خاكی پیدا شد. رانندۀ آن اتومبیل كه یك مرد جوان با لباس Brioni ، كفشهای Gucci ، عینك Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم كه دقیقا چند راس گوسفند داری، یكی از آنها را به من خواهی داد؟

چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش كه به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارك كرد و كامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یك تلفن راه دور وصل كرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی كه میتوانست سیستم جستجوی ماهواره ای( GPS ) را فعال كند، شد. منطقۀ چراگاه را مشخص كرد، یك بانك اطلاعاتی با 60 صفحۀ كاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیدۀ عملیاتی را وارد كامپیوتر كرد.

بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یك چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالی كه آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است. حالا همینطور كه قبلا توافق كردیم، میتوانی یكی از گوسفندها را ببری.
آنگاه به نظاره ی مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم كه چه كاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟ مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا كه نه!
چوپان گفت: تو یك مشاور هستی.
مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو كه این را از كجا حدس زدی؟
چوپان پاسخ داد: كار ساده ای است. بدون اینكه كسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی كه خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینكه هیچ چیز راجع به كسب و كار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ گله را برداشتی.




نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش


به پسرم درس بدهید. او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.

اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گلهای درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.

به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند. ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست. به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.

در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.




ابراهیم و آتش و گنجشک


نگاه ها هراسان به ابراهیم و آتش بود. در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت.
از او پرسیدند: ای پرنده چه کار می کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند: ولی حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت: من شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما این آب را می آورم تا آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟
پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد ...

و خوشا به حال گنجشکان سرفراز

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

گـلواژه های مانـدگار از دیـدگاه بـزرگان


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 بیچـاره کـارمنـدان ...

( شعر طنز یا واقعیت؟ )


شعر زیر برای حدود 70 سال پیش است و شاید زیاد به زمانه ما نخورد اگر البته کاهش بودجه و عقب افتادن حقوق و کسری دریافتی به خاطر نبود پول و افزایش قیمت همه چیز جز حقوق ماهیانه کارمندان، اجازه بدهد!


از نار غصه سوزان
دمساز آه و افغان
از خوشدلی گریزان

عاری ز شوکت و شان
بیچاره کارمندان

بی حال و دل فسرده
بی جان مثال مرده
چون صید تیر خورده
کام از جهان نبرده

انسان ولی چه انسان
بیچاره کارمندان

در یک اتاق محبوس
با شکل و وضع منحوس
یک‌سر رببس و مرئوس
همدم به آه و افسوس

مبهوت و مات و حیران
بیچاره کارمندان

از جور بچه و زن
جان متصل به شیون
نه خانه و نه مسکن
تکلیف نا معین

جفت زیان و خسران
بیچاره کارمندان

نه رخت و نه لباسی
نه فرش و نه پلاسی
نه پایه و اساسی
نه هوش و نه حواسی

غمناک و زار و پژمان
بیچاره کارمندان

اهل و عیال خانه
دائم پی بهانه
ناراضی از زمانه
چون مرغ فکر دانه

خالیست سفره از نان
بیچاره کارمندان

امروز اهل بازار
دارند دخل سرشار
پول است نزدشان خوار
پس راضیند از این کار

لیک این کسان پریشان
بیچاره کارمندان

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

جمـلاتی الـهام بخـش برای زنـدگی


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

عکس یادگاری !!!؟؟؟


 


.

.
 

به چه قیمت ؟؟؟ به قیمت

 

خون

شهدا؟؟


 



 

 

خواهرم من رفتم تا چادرت خاکی نشه !!


 

به وصیتم عمل کردی خواهر ؟؟؟


 

ولی یادت باشه من برادریمو ثابت کردم




 

من  به وعدم عمل کردم و خونمو دادم تا تو حجابتو ندی !!!


 

ندادی که ؟؟؟


خواهرم رو سفیدم کردی
 پس حجابت کو؟؟؟
 

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

۳ قانون برای اولویت‌بندی کارها

 

یکی از معضلات دائمی زندگی ما انسان‌ها، کم‌بود وقت است.

 همیشه وقت نداریم یا کم داریم و در مقابل، آدم‌هایی را می‌بینیم که این‌قدر وقت اضافی دارند که کاش می‌شد وقت‌ آن‌ها را خرید! اما اگر کمی منصفانه نگاه کنیم، می‌بینیم که کم در زندگی‌مان وقت تلف نمی‌کنیم و از آن مهم‌تر، بسیاری از اوقات روی کارهایی انرژی و وقت صرف می‌کنیم (و طبیعتا از کارهای دیگری عقب می‌مانیم) که نباید. پس این سؤال مهم مطرح می‌شود که از کجا بفهمم چه کاری را باید همین الان انجام دهم؟ خانم الیزابت گریس ساندرز در پاسخ به همین سؤال این‌جا روی سایت اینک‌دات‌کام سه قانون جالب را برای مدیریت زمان ارائه داده است:

اول ـ فیلتر اولویت‌ها را تعریف کنید: ”هر فردی اولویت‌های خاص خودش را دارد. بنابراین اولین قدم در راه داشتن احساس خوب در مورد انتخاب‌های‌تان در زندگی، این است که صادقانه چیزهایی را برای شما از همه مهم‌ترند مشخص کنید. مثلا اولویت من در زندگی این‌گونه است:

زندگی معنوی —–> روابط انسانی —–> کسب و کار —–> سلامتی و شادی —–> نظم —–> تفریح

ممکن است ترتیب اولویت‌های شما مثل من باشد. ممکن هم هست کاملا متفاوت باشد؛ مثلا:

سلامتی و شادی —–> استارت‌آپ —–> لذت بردن —–> روابط انسانی —–> خدمت به جامعه.”



دوم ـ برای هر یک از اولویت‌ها، اقدامات لازم را فهرست کنید: “برای من، زندگی معنوی یعنی این‌که هر روز صبح کمی دعا کنم و مدیتیشن داشته باشم. اولویت روابط انسانی یعنی هر هفته حداقل سه بار دوستانمرا ببینم. در مورد کسب و کار یا استارت‌آپ، ممکن است این اقدام اجرایی، کار کردن از ۸ صبح تا ۵ بعد از ظهر در پنج روز از هفته باشد.” و البته برای اولویت لذت بردن، من شخصا کتاب را پیشنهاد می‌کنم!

سوم ـ تمام تصمیمات را اول از فیلتر اولویت‌ها رد کنید و بعد تصمیم بگیرید: ”بسیاری از کارهای ما در زندگی، روتین و مطابق همان فهرست گام دوم هستند. اما همیشه کارهایی هم هستند که به‌ناگاه در برابر ما قرار می‌گیرند و لازم است در مورد آن‌ها تصمیم بگیریم. لازم است این تصمیمات را از فیلتر اولویت‌ها بگذرانید تا برای انجام دادن آن‌ها یکی از سه گزینه‌ی “بلی / “نه” / “الان نه” را انتخاب کنید.” مثلا فهرست دوم اولویت‌ها را نگاه کنید: در این فهرست سلامتی و شادی بالاتر از استارت‌آپ قرار دارد. بنابراین اگر پاسخ‌گویی به نیاز یک مشتری نیازمند چند شب نخوابیدن و کار کردن شبانه‌روزی باشد، هر چقدر هم که آن مشتری، سودآور باشد، لازم است گزینه‌ی “نه” یا “الان نه” را انتخاب کنید!

نگاه جالبی است به زندگی و کار کردن. من خودم که همین الان دارم به نوشتن اولویت‌های زندگی خودم فکر می‌کنم …

نویسنده: علی ׀ تاریخ: پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

LQhW5CCrYA.jpg

 

z0AgYTRaZB.jpg

 

MHiGjYPFJu.jpg

 

tbC7H3z39J.jpg

 

gX6CMhTBgC.jpg

 

xnXDroSBjT.jpg

 

PXG16pZ2JB.jpg

 

2Omsj9r4c0.jpg

 

gE3VzM303l.jpg

 

unc7fUiLRL.jpg

 

vTRrEsPyVf.jpg

 

9Z6aK8LJHu.jpg

 

2GRz4hVmFD.jpg

 

XllzcI8Clg.jpg

 

ZzXcKWRlC3.jpg

 

7b7zE6VxAE.jpg

 

tsVaz8S7Fr.jpg

 

MrkLOJjMyg.jpg

 

lifGtAvWgV.jpg

 

rsVnxmapG0.jpg

 

eCcQbFFGKP.jpg

 

0x7AVEx315.jpg

 

 

 

 


 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


 

سخنان اشو به مریدانش در بیش از ششصد کتاب منتشر و به بیش از سی زبان ترجمه شده است. اشو در ۱۹ ژانویه ۱۹۹۰ کالبد خاکی اش را ترک گفت اما مرکز او در هندوستان همچنان بزرگترین مرکز رشد روحی در دنیاست.



در زیر جملات زیبایی از اشو را می خوانید:


* مسئله رفتن به بهشت نیست . آموختن هنر در بهشت بودن است در هرجا که باشی .
 


* برای دست یافتن به چیزهای پرارزش، باید که عشق پیشه کنی .
 


* هیچ کس لایق نیست اما هستی از روی فراوانی خود می بخشد .
 


* تو باید ناخودآگاهی ات را به خودآگاهی متحول سازی . وقتی ذره ای ناخودآگاهی در تو باقی نمانده باشد و سرشار از نور و روشنی باشی یک عارف می شوی ، یک عارف واقعی .
 


* همیشه خودآگاهی را برگزین و از ناخودآگاهی دوری کن . هرچه که تو را ناخودآگاه می سازد نادرست و هرچه که به تو کمک می کند خودآگاه شوی درست است .
 


* خداوند یعنی نهایت خودآگاهی .
 


* فقط یک چیز وجود دارد که باید از آن ترسید و آن خود ترس است .
 


* خداوند هیچ گاه در زندگی کسی مداخله نمی کند زیرا او آفریده خود را دوست می دارد . خدا همه را آزاد گذاشته تا حتی با او مخالفت ورزند.
 


* دیوارهایی را که دور خود کشیده ای خراب کن تا آزاد شوی . تا همه آسمان و ستارگان از آن تو شود و بتوانی جرعه ای از جام عشق ، حقیقت و خداوندی سرکشی .
 


* هیچ گاه به پشت سر خود نگاه نکن . هیچ چیز باارزشی در پشت سر وجود ندارد.
 


* پهناورترین ، خطرناک ترین و ناامن ترین مکان ، دنیای درون توست . به همین دلیل کمتر کسانی جرأت می کنند وارد آنجا شوند .
 


* مراقبه یعنی فراگیری فراموش کردن تمام چیزهایی که فراگرفته ای . یعنی رها شدن از شرطی شدن ها و خواب واره ها .
 


* لحظه ای که خدا را بشناسی خدا می شوی . زیرا شناخت خدا همچون دانش نیست که بتوانی از یادش ببری . شناخت خدا به این معناست که خدا تنفس و تپش قلب تو شده است .
 


* در دنیا زندگی کن اما نگذار که دنیا وارد تو شود . در دنیا باش اما از دنیا نباش .
 


* با تمام وجود در این لحظه زندگی کن تا این لحظه دروازه ورود خداوند شود . اگر دست از گذشته و آینده برداری فقط خدا باقی می ماند .


* تو هر لحظه بر سر دوراهی قرار داری : راه غمگینی و راه شادمانی . انتخاب راه به تو بستگی دارد.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

راه هایی برای شناخـت خصوصیـات ذهـن زنـان !


زنان و مردان با هم تفاوت های اساسی دارند. این جمله دیگر آنقدر تکراری شده که برای درک آن نیاز به توضیح بیشتری نیست. زن و مرد از دو جنس مختلف با روحیات متفاوت هستند و برای آنکه بتوانید با موجودی که تا این حد با شما متفاوت است زندگی خوبی داشته باشید باید او را بشناسید. پس سعی کنید هرطور شده این ویژگی های زنانه را بشناسید تا بیشتر پی به خصوصیات زنان ببرید :


 1. پیوندجویی

روان‌شناس‌ها می‌گویند اگر فقط یک فرق بین زن‌ها و مردها باشد این است که برای زن‌ها ارتباط برقرار کردن با دیگران مهم‌ترین چیز است و برای مردها استقلال و اقتدار. این‌که زن‌ها خیلی بیشتر به ارتباط با دیگران اهمیت می‌دهند، از همان کودکی شروع می‌شود. حتماً همه‌ی شما دیده‌اید دخترها عروسک را به‌عنوان اسباب‌بازی اصلی انتخاب و با آن ارتباط برقرار می‌کنند. ‌روان‌شناس‌ها به این ویژگی زنانه "پیوندجویی" می‌گویند.

پیوند با خانواده‌ی پدری : زن‌ها از مردها پیوندجوتر هستند و برای رابطه با دیگران اهمیت بیشتری از مردان قائل‌اند. یکی از مهم‌ترین کسانی که زن‌ها برای رابطه با آنها انرژی می‌گذارند، خانواده‌ی پدری‌شان است. از خواهر، مادر، برادر و پدر گرفته تا بچه‌های خواهر‌ و برادرها و دایی و عمو و عمه و خاله همه و همه می‌توانند در دایره‌ی دغدغه‌های یک زن قرار بگیرند و از همه‌ی آنها خبر بگیرند. معمولاً مردها این رفتار همسران‌شان را در تقابل با قدرت خودشان می‌دانند و برای همین از زن‌ها می‌خواهند بین خانواده و شوهرشان به یکی اولویت بدهد. معلوم است می‌خواهند آن یکی هم خودشان باشد. در صورتی که رابطه با خانواده‌ی پدری، فقط به خاطر ویژگی پیوندجویی خانم‌هاست. همان ویژگی که آنها را به شوهران‌شان هم وصل کرده است!

رازداری نکردن : یکی از مسائلی که بین مردها و زن‌ها همیشه اختلاف است مرز بین چیزی است که باید بیرون از خانه گفته شود و چیزهایی که نباید گفته شود. زن‌ها به خاطر ویژگی پیوندجویی معمولاً هم‌ مرزها را بازتر می‌گیرند و هم تعداد آدم‌هایی که می‌توان چیزهایی را که در ذهن مردها خصوصی است به آنها گفت. یک زن ممکن است در اتوبوس بین شهری سر درددل را به یک کنار دستی غریبه باز کند و خصوصی‌ترین چیزهای زندگی‌اش را به او بگوید. اتفاقی که در مورد مردان تقریباً غیرممکن است.

 2. عاطفی بودن

زن‌ها عاطفی‌تر از مردها هستند. این یک باور عمومی است که اتفاقاً پایه‌های علمی هم دارد. البته روان‌شناس‌ها کمی جزئی‌تر در این مورد اظهار نظر می‌کنند. آنها می‌گویند مردها می‌توانند جنبه‌های عقلانی و احساسی یک ماجرا را از هم جدا کنند، اما زن‌ها حتی در یک بحث منطقی زود احساساتی می‌شوند. عصب‌شناس‌ها می‌گویند دلیل این قضیه می‌تواند این باشد که مرکز عاطفه در مرد‌ها فقط در نیمکره‌ی راست مغز آنهاست در صورتی که مراکز عاطفه در زن‌ها هم در سمت چپ و هم در سمت راست مغز پراکنده است. حتماً می‌دانید سمت چپ مغز مسئول تکلم و تفکر منطقی است. برای همین احتمالاً خیلی از مردها تعجب می‌کنند چرا وقتی یک بحث منطقی را با زنان‌شان پیش می‌برند، آنها ناگهان احساساتی می‌شوند. البته در مقابل خانم‌ها هم از این‌که مرد‌ها حتی در یک بحث احساسی می‌توانند خونسردی خودشان را حفظ کنند و با منطق خودشان پیش بروند تعجب می‌کنند.

اگر بخواهیم کلی‌تر نگاه کنیم، مخصوصاً مردهایی که زنان موفقی دارند، ممکن است به این اشتباه بیفتند که چون همسرشان در جمع آدم‌هایی است که خیلی خوب از پس خودشان و کارهای‌شان برمی‌آیند دیگر نیازی به حمایت عاطفی ندارد. اما روان‌شناسی زنان دقیقاً بر عکس این را می‌گوید. حتی زنانی که اسطوره‌ی اعتماد به نفس هستند در مقابل شما دوست دارند زنانه رفتار کنند و از حمایت عاطفی‌تان برخوردار شوند. دعوای همیشگی زنان و مردان در به جمله آوردن جمله "دوستت دارم" توسط مردها ریشه در همین تفاوت جنسیتی دارد.

زن‌ها به خاطر عاطفی بودن‌شان بیشتر از مبالغه در جمله‌های‌شان استفاده می‌کنند. وقتی آنها می‌گویند هیچ وقت، همیشه، بهترین، بدترین، همه یا هیچ واقعاً منظورشان دقیقا آن جمله‌ها نیست. اما شما به‌عنوان یک مرد احتمالاً منطقی فکر می‌کنید و می‌بینید واقعاً آن‌طور که همسرتان گفته نیست و وارد یک جدل بی‌حاصل منطقی با او می‌شوید.

 3. خوش‌صحبتی

مردان معمولاً از این شکایت دارند که همسران‌شان خیلی حرف می‌زنند. برای همین در مورد زیاد حرف زدن زنان هم تا دل‌تان بخواهد لطیفه و پیامک درست شده است. روان‌شناسان هم موافق‌اند زن‌ها و مردها هم در میزان صحبت کردن و هم در شیوه‌ی صحبت کردن با هم فرق دارند. عصب‌شناس‌ها می‌گویند مردان برای حرف زدن فقط از نیمکره‌ی چپشان استفاده می‌کنند اما زن‌ها از هر دو نیمکره. روان‌شناسان رشد می‌گویند تجهیزات سخن گفتن (مثلاً تارهای صوتی) در زن‌ها زودتر از مردان رشد می‌کند.

روان‌شناس‌های تکاملی هم می‌گویند، در طول قرن‌ها مردها یاد گرفته‌اند ساکت‌تر باشند و زن‌ها یاد گرفته‌اند که بیشتر حرف بزنند. آنها می‌گویند هزاران سال پیش زنان به صورت گروهی با زنان دیگر حرکت می‌کردند و در حالی‌که بچه‌های‌شان را در بغل داشتند پا را از محدوده‌ی غار فراتر نمی‌گذاشتند. اگر آنها با همدیگر رابطه برقرار می‌کردند احتمال بقای‌شان بیشتر بود. اما مردها باید خاموش در بالای تپه به انتظار شکار می‌نشستند. اگر آنها حرف می‌زدند شکار فرار می‌کرد و بقای‌شان به خطر می‌افتاد.

گذشته از میزان حرف زدن مشکلاتی که تفاوت در ‌نحوه‌ی حرف زدن خانم‌ها و آقایان ایجاد می‌کند خودش را به شکل‌های متفاوتی در محیط خانواده نشان می‌دهد که در ادامه‌ی فصل با ذکر مثال آن‌ها را توضیح می‌دهیم.

گزارش توصیفی خانم‌ها : روان‌شناس‌ها می‌گویند اگر دو دسته‌بندی کلی در مورد گزارش روزمره باشد یکی گزارش توصیفی و یکی گزارش علمی است. زن‌ها معمولاً از حرف زدن‌شان گزارش توصیفی و با جزئیات، اما مردها از گزارش علمی و منطقی استفاده می‌کنند. این تفاوت از همان بچگی هم در مورد دختر‌ها و پسر‌ها وجود دارد. حتماً یادتان هست خواهرتان چه‌طور با آب‌وتاب در مورد اتفاق‌های مدرسه برای مادرتان حرف می‌زد اما شما به عنوان یک پسر حس می‌کردید اتفاق خاصی در مدرسه نیفتاده است که قابل تعریف کردن باشد. در واقع نه گزارش توصیفی زن‌ها نشانه‌ی پرحرفی آنهاست و نه تیتروار ردیف کردن وقایع روزانه‌ی مردها، نشانه‌ی‌ بی‌توجهی‌شان. بهترین راهکار برای مردها این است که بگذارند زن‌ها طبق طبیعت‌شان رفتار کنند و حرف خودشان را بزنند و آنها گوش بدهند. همین! مخصوصاً زن‌های خانه‌دار، که بیشتر تنها هستند، بیشتر به گوش دادن مردها نیاز دارند. گاهی همین گوش ندادن آن‌قدر برای خانم‌ها مسئله می‌شود که آنها را به وادی طلاق می‌کشاند.

ضمن این‌که زن‌ها حرف می‌زنند تا صرفاً حرف زده باشند، مردها همیشه دنبال راه‌حل می‌گردند و برای همین حرف زن‌ها را قطع می‌کنند تا راه حل دهند و مکالمه را تمام کنند و این همیشه زن‌ها را عصبانی می‌کند.

غیر مستقیم حرف‌زدن خانم‌ها : سبک بیان زن‌ها و مردها با هم فرق می‌کنند. مردها حرف‌شان را شفاف و مستقیم می‌زنند، اما زن‌ها غیرمستقیم می‌خواهند منظورشان را برسانند. یونگ، روان‌شناس مشهور در یکی از کتاب‌هایش زن‌ها را به عنکبوت تشبیه می‌کند. می‌گوید آنها برای رسیدن به مقصودشان آن‌قدر نقطه‌های مختلف را با تارهای‌شان به هم وصل می‌کنند که گاهی خودشان در تار خودشان گیر می‌افتند. البته‌ شیوه‌ی حرف زدن زن‌ها خیلی هوشمندانه است. وقتی همسر شما غیرمستقیم حرف بزند، حتی اگر شما با او مخالفت کنید، رابطه موقتاً به هم نمی‌خورد. همه‌ی اینها به همان پیوندجویی و عاطفی بودن زن‌ها مربوط است که در فصل‌های قبل هم به آنها اشاره شد. در واقع مردها نباید فکر کنند که حرف‌های زن‌ها کلمه به کلمه همان است که می‌گویند. آنها باید با توجه به فضای عاطفی و اتفاق‌های قبلی حرف زن‌ها را رمزگشایی کنند. ممکن است معنای حرف همسر شما دقیقاً عکس آن چیزی باشد که می‌گوید یا می‌خواهد. معمولاً باید پشت حرف‌های او دنبال "جلب حمایت عاطفی" و "شرح وظایف خودتان به عنوان یک شوهر" باشید!

مبالغه‌ی زنان : زن‌ها به خاطر عاطفی بودن‌شان بیشتر از مبالغه در جمله‌های‌شان استفاده می‌کنند. وقتی آنها می‌گویند هیچ وقت، همیشه، بهترین، بدترین، همه یا هیچ واقعاً منظورشان دقیقا آن جمله‌ها نیست. اما شما به‌عنوان یک مرد احتمالاً منطقی فکر می‌کنید و می‌بینید واقعاً آن‌طور که همسرتان گفته نیست و وارد یک جدل بی‌حاصل منطقی با او می‌شوید. این جدل به جای این‌که چیزی را حل کند زن‌ها را غمگین‌تر یا عصبانی‌تر می‌کند. بهتر است به حرفش گوش دهید و بگذارید حرفش را بزند تا آرام شود.

 4. شم زنانه

زن‌ها و مردها زبان بدن متفاوتی دارند. زن‌ها لبخند بیشتری می‌زنند. فضای شخصی کمتری لازم دارند و معمولاً نزدیک‌تر به هم می‌ایستند. زن‌ها حالت بدنی متفاوتی می‌گیرند و معمولاً دست‌های‌شان را به حالت مۆدبی به هم قفل می‌کنند یا حالت دست به سینه می‌گیرند و پاهای‌شان را هم به هم نزدیک‌تر می‌کنند و موقع نشستن آنها را به یک طرف می‌گیرند.

اما از همه‌ی اینها مهم‌تر این است که زن‌ها توانایی کشف نشانه‌های زبان بدن دیگران را دارند. چیزی که روان‌شناس‌ها به آن می‌گویند "رمزگشایی". زن‌ها بیشتر از شما می‌توانند از حالت صورت و بدن‌تان بفهمند چه منظور یا احساسی دارید. بنابراین سعی نکنید به آنها دروغ بگویید! ضمن این‌که چون توانایی شما در این مورد کمتر است سعی کنید ذره ذره زبان بدن همسرتان را یاد بگیرید تا بتوانید ذهن او را بخوانید. حالا که توانایی طبیعی‌تان در این مورد کمتر است، لااقل خودتان، خودتان را تربیت کنید!

 5. حسادت زنانه

زنان دوست دارند آخرین کسی باشند که به قلب شوهرشان وارد می‌شوند. بعد از آن هم به وسیله‌های مختلفی می‌خواهند در را پشت سرشان ببندند و نگذارند کسی وارد شود. برای زن‌ها حتی از اولین لحظه‌ی آشنایی مهم این است آیا این مرد تا آخر عمر به من وفادار خواهد ماند یا نه. عصب‌شناس‌ها می‌گویند "احساس خاص بودن" و این‌که "من تنها زنی هستم که در زندگی شوهرم وجود دارد" تأثیر فوق‌‌العاده‌ای روی شیمی و مغز زنان می‌گذارد.

روان‌‌شناس‌های تکاملی می‌گویند نیاز به تعهد مردها در طول سالیان دراز ایجاد شده است. زن‌ها برای منتقل‌کردن ژن‌ها به بچه‌های‌شان باید مردی را انتخاب می‌کردند که در دوره‌ی بارداری و شیر دادن به بچه از او مراقبت کند. مردان متعهد با احتمال بیشتری این کار را انجام می‌دهند.

انحصارطلبی زن‌ها آن‌قدر قوی است که حتی می‌تواند باعث یک اضطراب دائمی و ترس از خیانت شوهرشان شود. زن‌ها از ابزارهای زیادی برای بسته ماندن در پشت سرشان استفاده می‌کنند. بعضی از آنها شوهرشان را امتحان می‌کنند، بعضی از آنها مرتب در مورد زن‌های دیگر از شوهرشان می‌پرسند، بعضی از آن‌ها شوهرشان را بازخواست می‌کنند، بعضی مرتب وسایل شخصی مثل موبایل همسرشان را چک می‌کنند، بعضی از آنها محدودش می‌کنند و بعضی حتی شوهرشان را مجبور می‌کنند محیطی را که "شهری است پر کرشمه و خوبان ز شش جهت" را عوض کنند.

اگر خیانت جنسی زن برای مردان یک فاجعه باشد، خیانت عاطفی مردها برای زن‌ها فاجعه است، بنابراین حسادت زن‌ها هم بیشتر از نوع عاطفی است تا جنسی. بهترین راه برای شما به عنوان یک مرد یک جمله است: "همسرتان را حساس نکنید."

تنوع سلول‌های مخروطی در چشم زن‌ها باعث می‌شود آنها رنگ‌های بیشتر و دقیق‌تری را درک کنند. یک زن بیشتر احتمال دارد رنگ فیروزه‌ای و لاجوردی را از هم تشخیص دهد، مردها به هر دو می‌گویند آبی!

 6. تنوع‌طلبی زنانه

زن‌ها در بسیاری از موارد از مردها تنوع‌طلب‌ترند. از مبلمان منزل گرفته تا لباس و آرایش. عصب‌شناس‌ها می‌گویند این به جنسیت آنها برمی‌گردد. در مغز مردها برای هر چیزی تقریباً یک مرکز در یک نیمکره وجود دارد، اما مغز زن‌ها حالت عمومی‌تری دارد و برای هر کار چندین مرکز پراکنده در دو نیمکره وجود دارد. غیر از این جسم پینه‌ای که دو نیمکره را به‌هم متصل می‌کند در زن‌ها ضخیم‌تر‌ است. همین می‌تواند باعث تنوع‌طلبی آنها شود. علاوه بر این، تنوع سلول‌های مخروطی در چشم زن‌ها باعث می‌شود آنها رنگ‌های بیشتر و دقیق‌تری را درک کنند. یک زن بیشتر احتمال دارد رنگ فیروزه‌ای و لاجوردی را از هم تشخیص دهد، مردها به هر دو می‌گویند آبی.

روان‌شناسان می‌گویند احساسات گسترده‌ی زنان و تفاوت‌های مغزی‌شان باعث می‌شود حسابی تنوع‌طلب باشند. تنوع‌طلبی خانم‌ها معمولاً خودش را در پوشش، آرایش، گرایش به مد، پاساژگردی و تغییر مبلمان نشان می‌دهد. چیزی که شما به‌عنوان یک مرد ممکن است حوصله‌اش را نداشته باشید. ممکن است شما این رفتارها را پای ولخرجی، بی‌ملاحظگی یا بیکاری همسرتان بگذارید اما در واقع آنها دارند طبق طبیعت تنوع‌طلب خودشان رفتار می‌کنند. اگر می‌خواهید آنها را درک کنید به عشق ماشین‌های همجنس خودتان نگاه کنید که دل‌شان می‌خواهد هر ماه ماشین یا وسایلش را عوض کنند.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 39 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com