20 خرافه عجیب از اقوام مختلف!

 

عجیب ترین چیزهایی که میتونه وجود داشته باشه...!

این خرافات تا کی میخواد ادامه داشته باشه؟؟؟!

خیلی جالبند حتما تا آخرش بخوانید....

در بین ما ایرانی ها متاسفانه خرافه پرستی رواج زیادی داره . خرافه هایی که بعضی هاشون جلوی پیشرفت و حرکت رو به جلو مردم یه جامعه چه ایرانی و چه غیر ایرانی رو می گیره . خرافه هایی مثل نحس بودن سه شنبه ها و یا ۱۳ بدر و … در این ایمیل تصمیم دارم شما رو با ۲۰ تا از بزرگترین و رایج ترین خرافه های مردم جهان آشنا کنم....

 

 

1 – شماره ۱۳ : بله این فقط یک شماره است . همان شماره ای که مردم را یاد جمعه سیزدهم می‌اندازد . اعتقاد به نحسی این عدد تا بدانجاست که بعضی از فرودگاهها در روز سیزدهم کار را تعطیل کرده و هیچ پروازی ندارند . بعضی از هتلها هم بدون طبقه سیزدهم هستند . من همیشه گفته ام ریشه این خرافه به یهودا حواری عیسی مسیح برمی‌گردد . حواری ناخلفی که سیزدهمین فردی بود که در شام آخر سر میز نشست . پس به نظرم من خرافه و اعتقاد عقلانی این است که از دوستان و مریدان بد بترسیم .

 

۲ – گذاشتن یک عدد میوه بلوط پشت پنجره بلا را دور نگه می‌دارد.

 

۳ – قبل از استفاده کردن از چوب بیس بال جدیدتان که تازه خریده اید رویش آب دهان بندازید تا برایتان خوش شانسی بیاورد!
* در بهار ۲۰۰۹، دبیرستان‌های سراسر کشور از ترس آنفلونزای خوکی ورزشکاران را از دست دادن بعد از مسابقه منع می‌کردند. و ما به خوبی می‌دانیم که این ممنوعیت بر «تف نکردن روی چوب‌های بیسبال» هم دلالت داشت.

 

۴ – برای کامل بودن و نوشتن این مقاله من حتما باید در مورد پروانه‌ها هم چیزهای زیادی بگویم….
حضور پیش از موقع و نابهنگام پروانه‌ها بر آب وهوای خوب دلالت دارد.
اگر رنگ اولین پروانه زرد باشد، هوا آفتابی است.
اگر رنگ اولین پروانه سفید باشد، تابستانی بارانی خواهیم داشت.
اگر رنگ اولین پروانه سفید باشد، یک نفر خواهد مرد.
اگر رنگ اولین پروانه قرمز باشد، شما صحیح و سالم خواهی بود.
اگر یک پروانه سفید بیاید، یعنی تابستان به زودی خواهد آمد.
اگر یک پروانه سفید از سمت جنوب غربی به سویتان پرواز کرد، یعنی باید منتظر بارش باران باشید.
اگر پروانه‌ها در قسمت زیرین شاخه درختان یا در و پنجره آویزان شده باشند، یعنی احتمال ریزش باران وجود دارد.
اگر در قسمت بالایی شاخه‌های کوچک نشسته باشند، باران نمی‌بارد!
اگر اولین پروانه رنگ تیره ای داشته باشد، یعنی توفان همراه با رعد و برق در راه است.
اگر اولین پروانه زرد رنگ بود، بچه ای به دنیا می‌آید.
اگر یک پروانه سفید وارد اتاقتان شده و دور و برتان پرواز کند، شما به زودی خواهید مرد!
اگر یک پروانه روی مادر تازه زایمان کرده بنشیند، نوزادش می‌میرد.
اگر پروانه ای پرواز کرده و وارد اتاقتان شود، یکی از آشناهایتان می‌میرد.
اگر پروانه ای پرواز کرده و وارد اتاقتان شود، یک نفر ازدواج می‌کند.
اگر پروانه ای را بگیرید، مرگ بدی خواهید داشت.
و اگر پروانه ای را هنگام شب ببینید، خواهید مرد!
حالا خودتان فکر کنید، واقعا این جمله‌ها حقیقت دارد؟!

 

۵ – می‌گویند گربه ای که روی یک تخته در کشتی نشسته باشد خوش شانسی می‌آورد.

 

۶ – اگر سه نفر با هم عکس بیندازند، نفر وسط زودتر از بقیه می‌میرد.
* من نمی‌توانم برای این حرف توجیه منطقی پیدا کنم، اما کمی‌ من را می‌ترساند.

 

۷ – وقتی که از جلوی قبرستان رد می‌شوید، اگر دستتان را در جیبتان بکنید، از پدر و مادرتان محافظت خواهید کرد.

 

۸ – وقتی که در حال حرکت هستید، جلوی رویتان را جارو نکنید. این جارو برایتان بدشانسی می‌آورد. پس جارو را دور انداخته و جاروی جدیدی بخرید.

 

۹ – اگر شمعی خاموش شود بدین معنی است که ارواح شیطانی در همین نزدیکی هستند.

 

۱۰ – روشن کردن سه سیگار با یک کبریت نشانه بدشانسی است.

 

۱۱ – وقتی که درون یک دایره ایستاده اید، ارواح شیطانی نمی‌توانند بهتان آسیب برسانند.

 

۱۲ – اگر شما سکه ای را که از سمت پهلوها به زمین افتاده باشد بردارید، برایتان بدشانسی می‌آورد، اما اگر مستقیم به روی زمین بیفتد و روی سکه به سمت بالا باشد و آن را بردارید، خوش شانسی می‌آورید.

 

۱۳ – دوست دارید این مورد بهتان بگویم؟! می‌گویند بودن یک جیرجیرک در خانه خوش شانسی می‌آورد. پس سریع دست به کار شوید!

 

۱۴ – اگر کف دست راستتان بخارد نشانه این است که به زودی پولی به دستتان می‌رسد.
اگر کف دست چپتان بخارد نشانه این است که به زودی پولتان را از دست می‌دهید.
و اگر کف هردو دستتان بخارد شما باید به خرج و مخارتان رسیدگی کنید.

 

۱۵  اگر از طرف نامزد یا دوستتان چاقویی به عنوان هدیه به شما رسید، باید بدانید عشقتان به زودی به پایان می‌رسد! البته فکر نمی‌کنم کسی پیدا شود که به نامزدش چاقو هدیه بدهد….
و
قرار دادن یک چاقو زیر رخت خواب هنگام تولد نوزاد درد زایمان را کاهش می‌دهد.

 

۱۶ – شور بودن سوپ نشانه این است که غذا با عشق پخته شده!

 

۱۷ – اگر سه مرغ دریایی در یک خط مستقیم و بالای سرتان در حال پرواز باشند، علامت این است که مرگ به زودی می‌آید.

 

۱۸ – وقتی که عطسه می‌کنید دستتان را جلوی دهانتان بگیرید! چراکه با این کار روحتان نمی‌تواند فرار کند!

 

۱۹ – تعداد حرف X در قسمت پایینی دست راستتان نشان دهنده تعداد فرزندان شما می‌باشد.

 

۲۰ – وقتی تازه عروستان را از آستانه در خانه تان داخل می‌برید باید حتما او را بغل کنید، چون اگر زمین بخورد زندگی خوبی نخواهید داشت.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 9 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

چگونه سیگار را در 31 روز ترک کنیم ؟

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

اگر منتظر هستید که یک روز بیدار شده و به خود بگویید "من ترک می کنم" و دیگر هرگز سیگاری را آتش نکنید، باید گفت که زهی خیال باطل ! این طور ترک کردن خیلی خیلی نادر است. موفق ترین ترک کنندگان سیگار کسانی هستند که پیش از کشیدن آخرین سیگار، به خوبی خود را آماده کرده اند. اما چگونه؟

در اینجا چیزهایی را که در برنامه مشهور ترک سیگار کلینیک کلیولند (Cleveland Clinic) به این افراد آموزش داده می شود را برای شما دوستان ارائه می کنیم. این ده گام را بردارید و به فاصله ی 30 روز از امروز، آماده ی پیوستن به جمع سیگاری های سابق بشوید.


1. امروز ترک نکنید.
به جای آن، روزی را در نظر بگیرید که دست کم 30 روز بعد باشد و آن روز را بر روی تقویم خود به عنوان "روز ترک" در نظر بگیرید. سپس، چند هفته ی بعد را صرف آمادگی برای ترک کنید. این گونه است که موفق خواهید شد (زیرا دست کم چند روز طول می کشد تا مغز شما یک عادت جدید را بیاموزد).

2. بنویسید.

بر روی یک کارت کوچک سه دلیل خود را برای ترک سیگار بنویسید. پول؟ رفع بوی بد دهان؟ انگیزه ها متفاوتند اما زندگی طولانی تر را بیشتر افراد به عنوان دلیل ترک سیگار در ذهن دارند. این کارت را همواره با خود داشته باشید و هر وقت که می خواهید سیگاری آتش بزنید، نگاهی به آن بیندازید.

3. پیاده روی کنید.
این یک عادت سالم است که می تواند جای آن عادت بد را بگیرد: هر روز، نیم ساعت پیاده روی کنید. نظمی که در این کار است باعث کمک به شما در برنامه تان و جلوگیری از افزایش وزن (که در برخی ترک کنندگان رخ می دهد و سبب بازگشت آنها به سیگار می شود) می شود.

4. در مورد پوشش بیمه سئوال کنید.

شاید در برنامه شما برای ترک سیگار هزینه هایی باشد، مثلا داروهای تجویز شده، درمان های جایگزینی نیکوتین و مشاوره. به هر حال این راهها ارزانتر از یکسال کشیدن سیگار هستند.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

5. پزشک خود را ببینید.
یک چکاپ انجام بدهید و بخواهید که یکی از داروهایی که ترک سیگار را که ترک را برای شما آسان می سازد تجویز کند. یک داروی ضد تمایل مانند وارنیسلین (با نام تجاری چانتیکس) یا باپروپیون (با نام تجاری زیبان یا ولباترین) برای کار خوب است. اگر باپروپین را در نظر بگیرید، می توانید از جایگزین های نیکوتین، مانند آدامس یا چسب های مخصوص نیز استفده کنید(در صورتی که با مصرف چانتیکس، این کار مجاز نیست).

6. اطلاع از محدودیت ها
از محدودیت ها و اثرات جانبی محتمل برنامه خود، آگاهی پیدا کرده و برای آنها کسب آمادگی کنید.

7. سیگار کشیدن خود را تغییر داده و اصلاح کنید.

شروع به تغییر دادن الگوهای گیراندن سیگار خود کنید. مثلا اگر همیشه به محض نشستن پشت فرمان ماشین سیگاری روشن می کنید، سعی کنید در هنگام رانندگی سیگار نکشید. همچنین مارک سیگار را مرتبا تغییر بدهید. در هنگامی که دچار استرس هستید، به جای روشن کردن سیگار، از تکنیک های مخصوص آزادسازی استرس استفاده کنید.

8. شخص یا اشخاص دیگری را که در حال ترک هستند پیدا کنید.

می توانید از یک فرد حقیقی یا گروه آنلاین که مشغول ترک سیگار هستند کمک بگیرید و متقابلا به آنها کمک کنید.

9. با خود عهد ببندید. سوگند یاد کنید و به ترک سیگار متعهد شوید.

برنامه های خود را با دوستان نزدیک یا اعضای خانواده خود در میان بگذارید، آنها از شما حمایت خواهند نمود.

10. آنها را دور بیندازید.

در سی امین روز، هر دارو یا ماده جایگزینی را که مصرف می کنید قطع کنید. دو روز بعد، سیگار را نیز ترک کنید.


مبارک است که این اراده ی نهفته را بکار گرفتید !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 9 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

جملات فوق العاده ارزشمند

 
جملات فوق العاده ارزشمند
 
One song can spark a moment
یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد

One flower can wake the dream
یک گل میتواند بهار را بیاورد
One tree can start a forest
یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد
 
One bird can herald spring
یک پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد
One smile begins a friendship
یک لبخند میتواند سرآغاز یک دوستی باشد
One handclasp lifts a soul
یک دست دادن روح انسان را بزرگ میکند
One star can guide a ship at sea
یک ستاره میتواند کشتی را در دریا راهنمایی کند
 
One word can frame the goal
یک سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص کند
 
 
One vote can change a nation
یک رای میتواند سرنوشت یک ملت را عوض کنند
One sunbeam lights a room
یک پرتو کوچک آفتاب میتواند اتاقی را روشن کند
 
One candle wipes out darkness
یک شمع میتواند تاریکی را از میان ببرد
One laugh will conquer gloom
یک خنده میتواند افسردگی را محو کند
One hope will raise our spirits
یک امید روحیه را بالا می برد
One touch can show you care
یک دست دادن نگرانی شما را مشخص میکند
One voice can speak with wisdom
یک سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد
One heart can know what’s true
یک قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد
 
One life can make a difference
یک زندگی میتواند متفاوت باشد
 
 
You see, it’s up to you
شما می بینید پس تصمیم با شماست

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

داستانی از ناپلئون

 

به هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی ، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی ، از سربازان خود جدا افتاد .

گروهی از قزاق های روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را تعقیب کردند . ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی ، در انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد . او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است ، نجاتم دهید . کجا می توانم پنهان شوم  ؟

پوست فروش پاسخ داد عجله کنید . اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد . پس از این کار بلا فاصله قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند :  او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد این مغازه شد . علی رغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی او را پیدا نکردند و با نا امیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند .

پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟

ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه جراتی از من یعنی اپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟

محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید. خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم .

سربازان پوست فروش بخت برگشته را به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند . مرد بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد . سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده ….. هدف …..

با اطمینان از این که لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر شد. سکوتی طولانی  و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد… ناگهان چشم بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت ، در مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می نگریست.

سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم؟
 
*******************************************************
 
جملات به یادماندنی از آلفرد هیچکاک
 
 
 آلفرد هیچکاک: واقعا آدم‌ترسویی هستم!
 
 سال‌ها گذشته و هنوزهم لفظ «استاد مسلم» در حوزه سینما، برازنده آلفرد هیچکاک است. جملاتی منتخب از او در خاطر مانده است. کارگردانی که هنوز بسیار می‌توان از او آموخت.

1 -
 تلویزیون حق زیادی به گردن روانشناسی دارد؛ هم از این نظر که اطلاعات خوبی درباره آن می‌دهد و هم این که نیاز به روانشناسان را افزایش می‌دهد.

2-
 دیالوگ‌ها، صداهایی هستند مثل دیگر سروصداهای فیلم. از زبان کسانی خارج می‌شوند که در حقیقت، چشم‌هایشان مشغول روایت داستان است.
 

3 -
 کنایه والاترین وجه ادبیات است.

4 -
 بهترین انتخاب بازیگر را کمپانی «دیزنی» دارد. اگر از یک بازیگر خوششان نیاید فقط کافی است که پاک کن را بردارند. 
 

5
 - من آدم ترسویی هستم این فهرست چندتا از چیزهایی است که آدرنالین خونم را بالا می‌برد: ۱)بچه‌های کوچک ۲ ) پلیس‌ها ۳) ارتفاع ۴) این که فیلم بعدی ام به اندازه آخرین فیلمی‌که ساخته ام خوب نباشد.
 

6 -
 من تمام سعی ام را به کار گرفتم تا از هر نوع سختی و پیچیدگی دور باشم. می‌خواهم همه چیز دور و بر م ساکت و به شفافیت بلور باشد.

7 -
 فیلم خوب فیلمی ‌است که حتی اگر صدایش را هم قطع کنید، تماشاگران کاملا در جریان داستان قرارگیرند.

8 -
 زمان فیلم باید متناسب با حوصله تماشاگر باشد.

9 -
 «فیلم روانی» برای من یک کمدی بزرگ است. یعنی جز این هم نباید می‌بود.

1۰ -
 از این که بتوانم تماشاگرها را مثل پیانو بنوازم واقعا لذت می‌برم.

 
-
 صحنه‌های قتل را مثل صحنه‌های عاشقانه فیلم برداری کنید و صحنه‌های عاشقانه را مثل صحنه‌های قتل.

1۲ -
 «کری گرانت» تنها بازیگری است که واقعا عاشقش هستم. 
 

13 -
 واقعا درک نمی‌کنم چرا خیلی‌ها آزمایشات شان را سر صحنه فیلم برداری انجام می‌دهند. به نظر من همه چیز باید از قبل روی کاغذ آورده شود. مثل آهنگسازی که بعد از ساعت‌ها کلنجار و بالا و پایین کردن نت‌ها، دست آخر موسیقی زیبایی می‌سازد. چیزی که باید به دانشجوها آموزش بدهیم این نوع قدرت تخیل است. این عنصر مهمی‌است که معمولا همه نادیده اش می‌گیرند.

14 -
 تخم مرغ‌ها مرا به وحشت می‌اندازند. حتی بدتر از وحشت، حالم را به هم می‌زنند. یک حجم کروی سفید، بدون هیچ منفذی... تا به حال چیزی مشمئز کننده تر از شره زرده تخم مرغ بعد از شکستن دیده اید؟ خون به خاطر رنگ قرمزش آدم را سر حال می‌آورد. اما زرده تخم مرغ... اه! من که تا به حال حاضر به مزه کردنش نشده ام.

15 -
 درک مقوله ترس آنقدرها هم سخت نیست. ما همه در کودکی از چیزهایی می‌ترسیدیم. مثلا از این که شنل قرمزی کوچولو با گرگ بد گنده روبه رو شود. الان هم چیزی عوض نشده. چیزی که امروز ازش می‌ترسیم از همان جنسی است که دیروز ما را می‌ترساند. فقط نوع گرگ را عوض کرده اند. 
 

16 -
 انتقام شیرین است و چاق تان هم نمی‌کند.

17 -
 بزرگ ترین شانسی که در زندگی ام آوردم این است که واقعا آدم ترسویی هستم. راستش از این لحاظ احساس سعادت می‌کنم. این برای من یک موهبت است که مقداری ترس در خودم حس کنم، چون به نظرم یک قهرمان شجاع نمی‌تواند یک فیلم پرتعلیق بسازد. 
 

18 
- روزی کسی به من گفت که هر دقیقه یک قتل رخ می‌دهد. بنابراین من دیگر وقتتان را نمی‌گیرم. برگردید سرکارتان.

19 -
 تنها راه خلاصی من از ترس‌هایم این است که درباره شان فیلم بسازم.

20 -
 یک راه حل عالی برای گلودردتان سراغ دارم: ببریدش.

21
 -
 سابق بر این هم بدمن‌ها سبیل‌های تابیده داشتند و هر وقت سگی می‌دیدند لگدی نثارش می‌کردند. امروزه تماشاگران باهوش تر شده اند. آن‌ها دیگر دوست ندارند روی صورت  آدم بده، نور تاکیدی بیندازیم و از بقیه جدایش کنیم. بدمن‌های امروزی باید از میان مردم عادی و با همان ضعف‌ها و شکست‌ها انتخاب شوند. 
 

22 -
 آدم کش‌ها در فیلم‌ها همیشه خیلی تروتمیز و شیک نشان داده شده اند. کاری که من انجام می‌دهم این است نشان دهم کشتن یک انسان، می‌تواند چه قدر سخت و کثیف باشد.

23 -
 من ضد پلیس‌ها نیستم. فقط از آن‌ها می‌ترسم.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

عکس


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
 

این است یک عشق جاودانه
لحظه ایست عاشقانه
کلامیست صادقانه
پرسید چقدر مرا دوست داری ؟

 


سکوتی کردم چند لحظه به چشمهایش خیره شدم ،
گفتم :
دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقم ، عاشق یک عاشق واقعی ، عاشق تو
عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری میکند ،به عشق این لحظه های انتظار دوستت دارم
به اندازه تمام لحظه های زندگی ام تا آخر عمرم  عاشقم ،
به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم ، دوستت دارم
به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو در زیر باران قدم میزنم عاشق بارانم
به عشق آمدن باران و به اندازه تمام قطره های باران دوستت دارم
به عشق تو به  آسمان پر ستاره خیره میشوم ،به اندازه تمام ستاره های آسمان دوستت دارم
به عشق دیدن تو بی قرارم ، تا تو را دارم هیچ غمی چیز غم دلتنگی ات در دل ندارم،
به اندازه تمام لحظه های بیقراری و دلتنگی دوستت دارم
من که عاشق چشمهایت هستم ، عاشق گرفتن دستهای مهربانت هستم ،
به عشق نگاه به آن چشمهای زیبایت دوستت دارم
لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است ، آنگاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفسگیر است.
به شیرینی لحظه های عاشقی دوستت دارم
من که تنها تو را دارم ، از تمام دار دنیا تنها تو را میخواهم ، تو تنها آرزویم هستی
به اندازه تمام آرزوهایم که تنها تویی ، به اندازه دنیا که میخواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی ، به اندازه همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو ای عشق من ، ای بهترینم به عشق همه این عشقها دوستت دارم.
پرسیدم به جواب این سوال رسیدی؟
اینبار او سکوت کرد و اینبار او با چشمهای خیسش به چشمهایم خیره شد.
اشکهایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه همچنان ادامه داشت
و باز گفتم : به اندازه وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست دوستت دارم.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

وقتی کسی رو دوس داری...

وقتي کسي رو دوس داري،حاضري جون فداش کني

حاضري دنيارو بدي،فقط يه بار نيگاش کني

 

به خاطرش داد بزني،به خاطرش دروغ بگي

رو همه چي خط بکشي،حتّي رو برگ زندگي

 

وقتي کسي تو قلبته،حاضري دنيا بد بشه

فقط اوني که عشقته،عاشقي رو بلد باشه

 

قيد تموم دنيارو به خاطرِ اون مي زني

خيلي چيزارو مي شکني ، تا دل اونو نشکني

 

حاضري که بگذري از دوستاي امروز و قديم

امّا صداشو بشنوي ، شب از ميون دوتا سيم

 

حاضري قلب تو باشه ، پيش چشاي اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، يه وقت بهت نگه برو

 

حاضري هر چي دوس نداشت ، به خاطرش رها کني

حسابتو  حسابي از ، مردم شهر جدا کني

 

حاضري حرف قانون و ، ساده بذاري زير پات

به حرف اون گوش کني و به حرف قلب باوفات

 

وقتي بشينه به دلت ، از همه دنيا مي گذري

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتي مي بري

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

عکس


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


در این پست ۱۰ عادت جالب اما عجیبی که در بین ما ایرانی ها رواج داره و متاسفانه هر روز در اجتماعی که درش زندگی می کنیم شاهد اون هستیم و میشه گفت پولدار و فقیر بودن هم برای اینجور عادت ها ملاک نیست رو مرور می کنیم که امیدوارم حداقل شما دوست عزیز پرشین استاری که مطالب زیر را از نظر خواهید گذراند یا دارای چنین رفتارهایی نباشید و اگر هم کم و بیش از بعضی از اونها بی بهره نیستید؛ بدون هیچ حساسیتی نکات این پست یک یادآور باشه برای تجدید نظر در مورد چنین عادت هایی :
 
 
 

1. غیبت و دخالت در امور خصوصی دیگران

یکی از سوژه های اصلی محاورات که به شدت بین مردم مرسوم شده است عمل زشت غیبت می باشد. این روزها زمانی که افراد همدیگر را ملاقات می کنند و یا در میهمانی ها حاضر میشوند عملاً حرفی جز غیبت کردن در مورد دیگران ندارند و با هیجان کامل به این کار مبادرت می کنند. برخی هم به خود اجازه میدهند در حریم خصوصی ترین مسائل دیگران وارد شوند و به امر و نهی و دخالتهای بی مورد بپردازند.

2. عدم رعایت حق عابرین پیاده

در اکثر نقاط دنیا دیدن یک عابر پیاده در خیابان به معنای فرمان ایست و احتیاط برای راننده مقابل است در صورتیکه در ایران برخی رانندگان به محض دیدن عابر پیاده سرعت خود را بیشتر نموده و بدون لحاظ کردن مسائل ایمنی و حق تقدم با بی رحمی تمام و با ایجاد رعب و وحشت برای عابرین پیاده به مسیر خود ادامه میدهند.

3. حفظ نشانه های نو بودن کالا

همسایه تان اتومبیلی نو خریداری کرده اما بعد از سپری شدن یک هفته هنوز برچسب شماره اولیه که بصورت تکه کاغذی روی شیشه جلو چسبیده است را جدا نکرده و حتی فومهایی که بصورت ضربه گیر در اطراف دربهای ماشین نصب شده است کماکان وجود دارند. دوستتان نیز بعد از گذشت یک هفته هنوز برچسب روی نمایشگر گوشی موبایل جدیدش را جدا نکرده!

4. تنبلی و از زیر کار در رفتن

متوسط ساعت مفید کار در ایران کمتر از یک ساعت و سی دقیقه میباشد که دلیل آن نبودن فرهنگ کار، فقدان انگیزه، تنبلی و بی مسئولیتی افراد است. این امر باعث نارضایتی ارباب رجوع، پایین آمدن کارایی و بهره وری و در کل کاهش پیشرفت ملی خواهد شد. در اغلب شرکتها، ادارات و سازمانها اینگونه باب شده که کسی زرنگ و باذکاوت است که تا حد امکان از انجام مسئولیتهایش شانه خالی کند و کم کاری را استراتژی اصلیش بداند و در عین حال حقوق و مزایایش را بصورت تمام و کمال دریافت نماید. کارمندان هیچ تلاشی در راستای بالابردن کیفیت و راندمان شرکت انجام نداده و در عین حال انتظار بالا رفتن درآمد خود را دارند. به ارباب رجوع کمتر احترام گذارده میشود و طلبکارانه با وی برخورد میشود.

5. تجمل گرایی و مصرفی شدن

امروزه شاهد آن هستیم که جامعه با سرعتی باور نکردنی به سوی مصرفی شدن در حال حرکت است. افراد بجای سرمایه گذاری پول خود در مکان مناسب و برای تولید بیشتر و اشتغال زایی ملی، ترجیح میدهند با خرید اتومبیلهای گران و کالاهای لوکس مصرفی ظاهری معقول کسب نموده و اعتبار خود را در بین اطرافیانشان بالا ببرند. چشم و هم چشمی های فراوان، گرفتار وامها و قرضهای سنگین شدن و استرس از جمله پیامدهای این مسئله است. اکثر مردم خوشبختی را در تجملات و برتری مالی می دانند و بین نیازها و خواسته هایشان تمایزی قائل نمی شوند. مسابقات و رالی خرید امری ناپسند ولی متداول در جامعه ایرانی است.

6. فقدان فرهنگ تشکر و احترام

از کوچه و خیابان گرفته تا دانشگاه و محل کار و اماکن عمومی، کمتر شاهد شنیده شدن جملاتی مانند "از لطف شما ممنونم"، "خواهش میکنم"، "اختیار دارید"، "تمنا می کنم"، "بفرمایید"، "بزرگوارید"، … هستیم. بجای آن فضای زیرآب زنی، استفاده از الفاظ ناشایست، بی حرمتی به افراد مسن، به سخره گرفتن افراد، بالا بردن تن صدا،… امری متداول شده است. مردم باید بیاموزند احترام به دیگران، احترام به هویت ملی یک کشور محسوب میشود. اگر افراد یک مملکت به یکدیگر احترام نگذارند چگونه میتوانند انتظار کسب احترام از ملتهای دیگر را داشته باشند؟!

7. عدم رعایت نظافت شخصی و شهری

احتیاج به توضیح ندارد که متاسفانه نظافت شخصی و اجتماعی از طرف برخی افراد جامعه رعایت نمیگردد. از طرز لباس پوشیدن تا بوی بدن و دهان و آرایش موها گرفته تا ریختن زباله در محیطهای شهری و تفریحی اهم موارد عدم رعایت نظافت است.

8. درگیری در صف و نوبت
صف ها هرکجا و به هر علتی که تشکیل شوند معمولاً تبدیل به جولانگاه بی نظمی، درگیری، فحاشی و هتاکی عده ای از افراد به اصطلاح "زرنگ" خواهند شد. حفظ نظم و ترتیب در صف نشان دهنده بالا بودن رتبه اجتماعی و فرهنگ کسانی است که در صف حضور دارند. متاسفانه شاهد آن هستیم که در برخی امور مذهبی و خیریه مانند سرو غذای نذری نیز چنین بی نظمی ها و زد و خوردهایی بوجود می آیند. احتمالاً باید برخورد کرده باشید در مجالس عروسی گاهی زمان سرو شام جمعیت با چه سرعتی به سمت میز سلف سرویس هجوم می آورند!

9. پرورش اندام برای رعب و ترس

شاید دیده باشید پسرانی که با اندامهای پرورش یافته و عضلانی درحالی که بازو و سینه های خود را در معرض نمایش گذاشته اند با چهره ای مهاجم و آماده درگیری در همه جا پرسه می زنند! آنها با نگاه خود اطرافیانشان را به مبارزه می طلبند! چه نکوهیده است زمانی که برخی افراد انگیزه های اصلی ورزش و تناسب را فراموش کرده و صرفاً برای عرض اندام، قلدری و جلب توجه در سطح جامعه اقدام به حجیم کردن عضلات خود می کنند.

10. اسراف، اسراف، اسراف!

اسراف یعنی زیاده روی در مصرف، بیهوده مصرف کردن، بیش از نیاز مصرف کردن، مصرف کنترل نشده، دور ریختن چیزی که میتوان از آن استفاده کرد. کافیست با محاسباتی ابتدایی متوجه شوید که میزان اسرافی که در کشور به عناوین مختلف همه روز در حال انجام است اگر جلوگیری می شد، چه میزان در صرفه جویی خانوادگی و ملی اثر می گذاشت و مشکلات چه تعداد از مردم حل می شد.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

زمان متوسط برای آشنایی قبل از ازدواج چقدر باید باشد؟ 

 http://www.upload.farspatogh.com/images/5m0820e9l2d85xyu6uze.jpg

زمان متوسط آشنایی به هر رابطه بستگی دارد. می‌تواند از چند ماه باشد تا چند سال اما برای همه یکسان نیست زیرا هر رابطه با دیگری فرق دارد.

نمی‌ توانید یک چارچوب زمانی یک ماهه برای خود در نظر بگیرید. درواقع، حتی یک سال هم برای گرفتن چنین تصمیم مهمی که بر بقیه عمرتان و همه جوانب زندگیتان اثر دارد، کم است.

این به آن بستگی دارد که شما و طرف‌مقابلتان هر دو به توافق برسید و مسئولیت‌هایی که هر دو باید با آن روبه‌رو شوید را مشخص کرده باشید.

ازدواج مترادف با همیشگی است. قرار است تا پایان عمر با یک نفر باشید.


متاسفانه، فرهنگ‌های مدرن معنا و مفهوم آن را تغییر داده‌اند زیرا هدف آن کم‌ارزش شده است. کسانی را می‌بینیم که ظرف چند ماه ازدواج می‌کنند و بعد از چند سال از هم جدا می‌شوند، درحالیکه قرار است ازدواج تا پایان عمر باشد.

وقتی از دیدگاه واقعبینانه به ازدواج نگاه کنیم، باید مهمترین رابطه یک فرد در طول زندگی‌اش باشد. زن و شوهر باید بهترین دوستان یکدیگر باشند. یعنی تا پایان عمر عمیق‌ترین و صمیمی‌ترین لحظات را با کسی که دوستش دارید بگذرانید.


ازدواج یعنی زندگیتان را به فردی دیگر بدهید. یعنی دو نفر یکی شوید.

تصمیم به این عظمت باید قبل از وارد عمل شدن خیلی خوب بررسی شود. زیرا وقتی ازدواج کردید، تنها راه خروج از آن مرگ یا طلاق است و هر دوی آنها تصمیمات بسیار سختی هستند که زخم‌های بدی بر جای می‌گذارند و این زخم‌ها به طرز وحشتناکی زندگی افراد را تغییر می‌دهند.

ازدواج یعنی بدون نگاه کردن به عقب، رابطه را به بالاترین حد ممکن برسانید. به همین دلیل است که مدت زمان مناسب برای آشنایی قبل از ازدواج باید به خوبی در نظر گرفته شود.

اما این زمان تنها فاکتوری نیست که باید مدنظر قرار گیرد.

عوامل دیگر عبارتند از:

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif اعتماد میان دو طرف چه میزان است

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif سلامت رابطه

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gifبالغ بودن دو طرف

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif امکانات اقتصادی

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif تایید اعضای خانواده دو طرف

همانطور که می‌بینید، فقط مدت زمان آشنایی قبل از ازدواج مهم نیست. باید ببینید چه زمان موقعیت و شرایط لازم برای رساندن رابطه به بالاترین حد ممکن فراهم می‌شود.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

نصیحت های برادرانه



http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif پروردگارا مرا آن ده که خودم بیشتر حال می کنم..! عواقبشم با خودم.. آمین

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gifنمیدانم با سیب به زمین آمدم یا گندم اما میدانم با آب انگور به آسمان میروم!

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif گاهی وقتا به جای خاموشی در جواب ابلهان ، باید یه مشت بخوابونی زیر چشمش!


http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif چون آدمی که ابله باشه ، معنی اون سکوت رو هم نمیفهمه....

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif
 تا حالا دقت کردین زن ها وقتی لباس میبینند هیجان زده میشوند و مرد ها وقتی هیچ لباسی نمیبینن...

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif بروسلی رو کشتن ,,تختی روکشتن,,داداشی رو کشتن,,ولی تا حالا دیدی یه معتادرو بکشن؟نتیجه اخلاقی:ورزش بیشتر از اعتیاد برای سلامتی ضرر داره !!!

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif ایران دومین مصرف کننده مواد مخدر در جهان است خجالت نمی کشید ؟ یه خرده همت کنید تا قهرمانی راهی نیست!

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif آقا واسه آخر هفته با بچه ها یه برنامه مصرف مواد گذاشتیم به همراه چاقو کشی،تجاوز و برنامه شاد و مفرح اسید پاشی... کیا میان؟
نگران نباشید آب بازی نداریم

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif نــــاســـا تو مریـــخ دنــبال آب می گرده ، نــاجـــا تو پـــارک دنــبـــاله تـــفنـــگ آب پـــاش !!

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif اگه 9/9/90 ازدواج کنم نهمین سالگرد ازدواجمون میشه 9/9/99 .... انجمن خلاقان بیکار


http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif فکرشو بکن سوء سابقه داشته باشی و ازت بپرسن خلافت چی بوده؟! بگی: آب بازی !!؟

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif دوستم یه پسر سه کیلویی زائیده، 4 میلیون و 500 هزار تومن پول بیمارستان داده
یعنی دقیقاً کیلویی یک و نیم میلیون واسش در اومده

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif میگن یه نخ سیگار آدمُ آروم میکنه،من موندم هیچگدوم از دوستای من قد یه نخ سیگارم نیستن..

http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif به سلامتی اونی که بی کسه،اما ناکس نیست !!


http://www.upload.farspatogh.com/images/rb7oynee52jfume82j1.gif نصيحت امروز: در برابر زندگی قد خم نکنید ؛ زندگی قزوینی‌تر از این حرفهاست…

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


http://iranroshan.com/uploads/1345394770.gif

رازهایی برای رسیدن به حقیقت زندگی

http://iranroshan.com/uploads/1345394770.gif

 

 


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

یکبار و برای همیشه از شر نگرانی‌هایتان خلاص شوید
 

 

نگرانی بر طرز فکر، رفتار، جسم و احساسات شما اثر می‌گذارد.

نگرانی ازجمله متداولترین عوامل‌ استرس‌زا هستند.

اگر هر روز کمی نگران شوید، چند سال از عمرتان کم می‌شود. اگر مشکلی وجود دارد، اگر می‌توانید آن را حل کنید. اما به خودتان یاد بدهید که نگران نشوید. نگران هیچوقت مشکلی را حل نمی‌کند.

هیچوقت.. نگران شدن فقط وقت و انرژی ارزشمند شما را هدر می‌دهد؛ نگرانی پیرتان می‌کند.

نگرانی یکی از اجزای اضطراب است. نگرانی فکر ذهن شماست که از قبل وارد آینده می‌شود و خطرات و تهدیدهای ممکن را پیشبینی می‌کند. نگرانی همچنین زمانیکه سعی دارید اتفاقی که افتاده را حدس بزنید هم ایجاد می‌شود.

حتی اگر نگرانی ویژگی طبیعی ذات انسان باشد، یکی از مهمترین عوامل استرس‌زا هم به شما می‌رود.

استرس برای بدن شما ضررهای زیادی دارد. وقتی بطور مداوم نگران هستید، واکنش استرس بدنتان را فعال می‌کنید و بدنتان را همواره روی وضعیت هشدار قرار می‌دهید که برای این طراحی شده است که شما را برای بقا از خطرات مطلع کند. بدن با تولید بیش از 30 هورمون استرس، به استرس واکنش می‌دهد، ازجمله آدرنالین و کورتیزول. درنتیجه ضربان‌قلبتان، فشارخونتان، تنفستان، فشار عضلانی و التهابتان بالا خواهد رفت و گلوکز و چربی را در جریان خونتان ذخیره می‌کند.

نگرانی‌های چرخشی و تمام‌نشدنی موجب تخریب جدی سیستم عصبی می‌شود و ایجاد ترس، اضطراب و استرس می‌شود. استرس با کلیه عوامل متداول مرگ نیز در ارتباط است، مثل بیماری‌های قلبی‌عروقی، سرطان، تصادفات و خودکشی. تقریباً 90% از همه ویزیت‌های دکتر به علت مشکلات استرسی است.

اجازه بدهید نگاه دقیقتری به نگرانی‌های مزمنی که بر شما اثر می‌گذارد بیندازیم.

 

نگرانی بر طرزفکر شما اثر می‌گذارد:

·         مغزتان را روی پیدا کردن مشکل، دشواری و مصیبت متمرکز می‌کند.

·         موجب ضعیف شدن قدرت تمرکز می‌شود.

·         توجه شما را بر خودتان و نگرانی‌هایتان متمرکز می‌کند.

·         تصمیم‌گیری را برایتان دشوارتر می‌کند.

·         باعث می‌شود سعی کنید بخاطر عادات فکری منفی خود، همیشه بدترین‌ها را پیشبینی کنید.

·         باعث می‌شود بیشتر مشکل-محور باشید تا راه‌حل-محور.

 

نگرانی بر رفتار شما اثر می‌گذارد:

·         بازده شما را پایین می‌آورد.

·         در عمکرد شما اخلال ایجاد می‌کند.

·         باعث می‌شود بر خودتان تکیه کنید.

·         باعث می‌شود اعتماد‌به‌نفستان پایین بیاید.

مطمئنم درمورد ارتباط مهم بین سلامت فکر و جسم شنیده‌اید. اما آیا رابطه اندام‌های بدنتان را با وضعیت‌ فکرتان به خوبی درک می‌کنید؟

 

نگرانی بر بدنتان اثر می‌گذارد:

·         توانایی استراحت کردن شما را کاهش می‌دهد.

·         توانایی خوب خوابیدن شما را کاهش می‌دهد.

·         شما را خسته و درمانده می‌سازد.

·         فشار وارد بر شما را بیشتر می‌کند.

·         موجب سردرد می‌شود.

·         به قلبتان فشار می‌آورد.

 

نگرانی بر احساسات شما اثر می‌گذارد:

·         ایجاد سردرگمی می‌کند.

·         موجب ترس می‌شود.

·         باعث می‌شود احساس کنید کنترلتان را از دست داده‌اید.

·         باعث می‌شود تصور کنید قادر به کنار آمدن با موقعیت نیستید.

 

چطور می‌توانید از شر نگرانی‌ها خلاص شوید؟

در زیر راه‌های مختلفی برای آن آورده‌ایم.

می‌خواهیم روش‌های ساده‌ای که می‌توانید از همین امروز شروع کنید را به شما معرفی کنیم.

1.       با نقد نکردن خودتان شروع کنید.

2.       نگرانی‌هایتان را در "جعبه" بیندازید.

3.       کمی "اوقات نگرانی" برنامه‌ریزی کنید.

4.       قالب اتفاقات را عوض کنید.

 

1.      با نقد نکرد خودتان شروع کنید.

سعی کنید با خودتان مهربان باشید، خودتان را باور داشته باشید و تایید و تشویق کنید.

 

2.      نگرانی‌هایتان را در "جعبه" بیندازید.

تصور کنید که همه نگرانی‌هایتان را یکی‌یکی داخل یک جعبه قرار می‌دهید و در آن را می‌بندید. یا آنها را در یک حباب می‌اندازید و پرواز کردن آن را در هوا نگاه می‌کنید. هرچه با قدرت بیشتری آن را تصور کنید، موثرتر خواهد شد. آن را به طور مرتب تمرین کنید. اگر نگران هستید که چیز مهمی را فراموش کرده باشید، آن را قبل از اینکه از یادتان برود جایی یادداشت کنید.

 

3.      کمی "اوقات نگرانی" برای خودتان برنامه‌ریزی کنید.

اگر از دست نگرانی‌هایتان خلاص شده‌اید، نیم ساعت در روزتان را به آنها اختصاص دهید. اگر سعی کردید در زمان‌های دیگر هم نگران شوید، نگرانیتان را برای آن ساعت نگه دارید و روی کارتان تمرکز کنید.

وقتی زمان نگرانی فرا رسید، با هر نگرانیتان یکی‌یکی برخورد کنید و آنها را مثل مشکلاتی ببینید که باید برایشان به دنبال راه‌حل باشید. این روش به دو طریق بر آن نگرانی اثر می‌کند: دیواری دور فرایند می‌کشد و از گسترده شدن آن جلوگیری می‌کند و نگرانی را هم به مسئله‌ای سازنده تبدیل می‌کند.

 

4.      قالب اتفاقات را عوض کنید.

این نیز یک روش دیگر برای خلاص شدن از دست نگرانی‌هاست.

یک راه برای عوض کردن قالب اتفاقات این است که آنها را "ناامیدکننده" یا "ناراحت" درمقابل "بد" و "غیرقابل‌تحمل" دوباره ارزش‌گذاری کنید.

یک راه دیگر این است که بدانید حتی اتفاقات منفی هم تقریباً یک جنبه مثبت دارند، ازاینرو لیستی از همه مثبت‌هایی که می‌دانید تهیه کنید.

در تغییر قالب اتفاقات باید سعی کنید همیشه به مثبت‌ترین‌ها فکر کنید.

 


 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه show picture را بزنید
 

 
  پــــاییـــز

 

فصل باد و برگ و باد و برگ . . . 
 
 
 
فصل رنگ و رنگ و رنگارنگ. . .
 
 

 

 
فصل نیمکت 
 

 

 

فصل مشق و
 

 

 

مشق و
 

 

 

 

عشق و 
 

 

 

عشق و
 

 

 

انار . . .
 
 
 
 

 

فصل باز باران با ترانه
 
 
با گوهر های فراوان. . ..
 
 

 

فصل چتر و خیس  
 

 

 

 

فصل شیدایی

 

 

 

 
و انتظار. . .
 

 

 

 

فصل مهر 
 

 

 

 

و مهرگان
 

 

 

 

فصل یلدا
 

 

  
 
و چله . . . 
 
 
 
 
پاییز «پادشاه فصلها»
 
 
فرخنده باد

.

.

.

.

.

.

.

.

.

والپیپر های رویایی و زیبا از  فصل پاییز - Background Wallpaper

برای دریافت والپیپر ها در سایز اصلی بر روی آنها کلیک کنید.


 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper
 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper 
www.pix2pix.org | والپیپر پاییز - Background Wallpaper


نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

پیرمرد زشت و دخترک زیباروی

سالها این وضع ادامه یافت تا اینکه یک روز همسایگان جدیدی در نزدیکی پیرمرد سکنی گزیدند آنها خانواده ی خوشبختی بودند که دختر جوان و زیبایی داشتند.


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

پشت او بایستید، مثل یک مرد!

هر زن خوبی، نیک به این نکته واقف است که چطور باید در مواقع سخت کنار شوهرش باشد. این مواقع سخت شامل همان لحظه‌هایی می‌شود که روزگار با یک لگد جانانه آنها را به بدترین قسمت ممکن زندگی پرتاب می‌کند.


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دیدنی های روز از گوشه کنار جهان


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

فرشته های کوچولو...

 

پا به پای کودکی هایم بیا                  کفش هایت را به پا کن تا به تا

 

قاه قاه خنده ات را ساز کن                    باز هم با خنده ات اعجاز کن

 

پا بکوب و لج کن و راضی نشو          با کسی جز عشق همبازی نشو

 

بچه های کوچه را هم کن خبر               عاقلی را یک شب از یادت ببر

 

خاله بازی کن به رسم کودکی                    با همان چادر نماز پولکی

 

طعم چای و قوری گلدارمان                لحظه های ناب بی تکرارمان

 

مادری از جنس باران داشتیم             در کنارش خواب آسان داشتیم

 

یا پدر اسطوره  دنیای ما                          قهرمان باور زیبای ما

 

قصه های هر شب مادربزرگ                 ماجرای بزبز قندی و گرگ 

 

غصه هرگز فرصت جولان نداشت         خنده های کودکی پایان نداشت

 

هر کسی  رنگ خودش بی شیله بود      ثروت هر بچه قدری تیله بود

 

ای شریک نان و گردو و پنیر  !             همکلاسی ! باز دستم را بگیر

 

مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست       آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟

 

حال ما را از کسی پرسیده ای ؟        مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟

 

حسرت پرواز داری در قفس؟         می کشی مشکل در این دنیا نفس؟

 

سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟    رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟

 

رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟          آسمان باورت مهتابی است ؟

 

هرکجایی شعر باران را بخوان           ساده باش و باز هم کودک بمان

 

باز باران با ترانه ، گریه کن !              کودکی تو ، کودکانه گریه کن!

 

ای رفیق روز های گرم و سرد            سادگی هایم به سویم باز گرد!


 

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

راه های رسیدن به آسانترین راه ها...

 

فکر می کنید برای رسیدن به آسانترین راهها مثل آسان ترین راه آشنایی، آسان ترین راه ابراز عشق، آسان ترین راه رسیدن به هدف، آسان ترین راه پول در آوردن و ... چیکار باید کرد و آیا ببینید که به همین راحتی می توانید آسان و ساده روزگار را به خوشی سپری کنید.
 


 

-       آسان ترین راه آشنایی ، یک سلام است ، ولی گرم و صمیمی .

-       آسان ترین راه قدردانی ، یک تشکر ساده است ، ولی خالص و صمیمانه .

-       آسان ترین راه عذر خواهی ، عدم تکرار اشتباه قبلی است .

-       آسان ترین راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است .

-       آسان ترین راه رسیدن به هدف ، خط مستقیم است .

-       آسان ترین راه پول در آوردن ، آن است که همواره در کارت رعایت انصاف را بکنی .

-       آسان ترین راه احترام ، اجتناب از گزافه گویی و گنده گویی است .

-       آسان ترین راه جلب محبت ، آن است که تو نیز متقابلا عشق بورزی و محبت کنی .

-       آسان ترین راه مبارزه با مشکلات ، روبرو شدن با آنهاست نه فرار .

-       آسان ترین راه رسیدن به آرامش ، آن است که سالم و بی غل و غش زندگی کنی .

-       آسان ترین دوستی ، همیشه بهترین دوستی نیست . این را به خاطر بسپار .

-       آسان ترین بحث ، بحث در باره چیزهای خوب و امیدوار کننده است .

-       آسان ترین برد ، آن است که خود را از پیش بازنده ندانی .

-       آسان ترین راه خوب زیستن ، ساده زیستن است .

-       آسان ترین راه دوری از گناه ، آن است که همیشه بدانی چیزی به نام وجدان داری .

-       آسان ترین و در عین حال با ارزش ترین عشق ، بی ریا ترین آن است .

-       آسان ترین راه بودن ، آن است که حس بودن همیشه در وجودت شعله ور باشد .

-       آسان ترین راه راحت بودن ، آن است که خودت را همانطور که هستی بپذیری و در همه حال خودت باشی .

و بالاخره

-       آسان ترین راه خوشبخت زیستن ، آن است که همان طور که برا خودت ارزش قایلی ، برای دیگران نیز ارزش قایل شوی بدون توجه به موقعیت طرف مقابل .

حالا کمی مکث کنید و ببینید که به همین راحتی می توانید آسان و ساده روزگار را به خوشی سپری  کنید.
 

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

۳۵ قدم تا او دوباره عاشقتان شود


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

داستان جالب قصر پادشاه


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

                          راه و  رسم عاشقی


من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
اما من! هرگز حرف خدا را باور نکردم، وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم. چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم. من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.
می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم نه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است. با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد ومرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم.
خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم.
گفتم: خدایا عشقت را بپذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم. سپس بی آنکه نظر خدا را بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگی ام ادامه دادم. اوایل کار هر آن چه را لازم داشتم از خدا درخواست می کردم و خدا فوری برایم مهیا می کرد. از درون خوشحال نبودم. نمی شد هم عاشق خدا شوم و هم به او بی توجه باشم. از طرفی نمی خواستم در ساختن کاخ آرزوهای زندگی ام از خدا نظر بخواهم زیرا سلیقه خدا را نمی پسندیدم. با خود گفتم اگر من پشت به خدا کار کنم و از او چیزی در خواست نکنم بالاخره او هم مرا ترک می کند و من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت می شوم. پشتم را به خدا کردم و به کارم ادامه دادم تا این که وجودش را کاملاً فراموش کردم. در حین کار اگر چیزی لازم داشتم از رهگذرانی که از کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم. عده ای که خدا را می دیدند با تعجب به من و به خدا که پشت سرم آماده کمک ایستاده بود نگاه می کردند و سری به نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند. اما عده ای دیگر که جز سنگهای طلایی قصرم چیزی نمی دیدند به کمکم آمدند تا آنها نیز بهره ای ببرند. در پایان کار همان ها که به کمکم آمده بودند از پشت خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فرو کردند. همه اندوخته هایم را یک شبه به غارت بردند و من ناتوان و زخمی بر زمین افتادم و فرار آنها را تماشا کردم. آنها به سرعت از من گریختند همان طور که من از خدا گریختم. هر چه فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور که من صدای خدا را نشنیدم. من که از همه جا ناامید شده بودم باز خدا را صدا زدم. قبل از آنکه بخوانمش کنار من حاضر بود. گفتم: خدایا! دیدی چگونه مرا غارت کردند و گریختند. انتقام مرا از آنها بگیر و کمکم کن که برخیزم.
خدا گفت: تو خود آنها را به زندگی ات فرا خواندی. از کسانی کمک خواستی که محتاج تر از هر کسی به کمک بودند. گفتم: مرا ببخش. من تو را فراموش کردم و به غیر تو روی آوردم و سزاوار این تنبیه هستم. اینک با تو پیمان می بندم که اگر دستم را بگیری و بلندم کنی هر چه گویی همان کنم. دیگر تو را فراموش نخواهم کرد. خدا تنها کسی بود که حرف ها و سوگندهایم را باور کرد. نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره می توانم روی پای خود بایستم و به زودی خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن دشمنان گریخته مرا، تنبیه کرد.
گفتم: خدا جان بگو چگونه محبت تو را جبران کنم.
خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان بی آنکه مرا بخوانی همیشه در کنار تو هستم.
گفتم: چرا اصرار داری تو را باور کنم و عشقت را بپذیرم.
گفت: اگر مرا باور کنی خودت را باور می کنی و اگر عشقم را بپذیری وجودت آکنده از عشق می شود. آن وقت به آن لذت عظیمی که در جست و جوی آنی می رسی و دیگر نیازی نیست خود را برای ساختن کاخ رویایی به زحمت بیندازی. چیزی نیست که تو نیازمند آن باشی زیرا تو و من یکی می شویم. بدان که من عشق مطلق، آرامش مطلق و نور مطلق هستم و از هر چیزی بی نیازم. اگر عشقم را بپذیری می شوی نور، آرامش و بی نیاز از هر چیز...

خدایا همشه دوستت دارم ..
هر آنچه شکر نعمتت را بجا آورم کم است.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

داستان های زیبا و خواندنی

 

زنگ تفریح

 

 

مردی به یك مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یك طوطی كرد. صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره كرد و گفت: طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.

مشتری: چرا این طوطی اینقدر گران است؟

صاحب فروشگاه: این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.

مشتری: قیمت طوطی وسطی چقدر است؟‌

صاحب فروشگاه: طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینكه این طوطی توانایی نوشتن مقاله ای كه در هر مسابقه ای پیروز شود را دارد. و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت: ۴۰۰۰ دلار.

مشتری: این طوطی چه كاری می تواند انجام دهد؟

صاحب فروشگاه جواب داد:‌ صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر صدا می زنند.


رستوران مبتکر
یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود:

شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد.

راننده ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد.

بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود، ولی دید که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز  شده است.

با تعجب گفت: مگر شما ننوشته اید که پول غذا را از نوه من خواهید گرفت؟!

خدمتگزار با لبخند جواب داد: چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت،

 

ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست


قدرت لبخند
در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود. هیچکس نمی دانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد. او دارای صورتی زشت و کریه المنظر بود.

شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمی آمد و از او وحشت داشتند ، کودکان از او دوری می جستند و مردم از او کناره گیری می کردند. قیافه ی زننده و زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد و  بتواند ساعتی او را تحمل نماید. علاوه بر این ، زشتی صورت پیرمرد باعث تغییر اخلاق او نیز شده بود.او که همه را  گریزان از خود می دید دچار نوعی ناراحتی روحی شد که می توان آن را به مالیخولیا تشبیه نمود همانطور که دیگران  از او می گریختند او هم طاقت معاشرت با دیگران را نداشت و با آنها پرخاشگری می نمود و مردم را از خود دور می کرد.

سالها این وضع ادامه یافت تا اینکه یک روز همسایگان جدیدی در نزدیکی پیرمرد سکنی گزیدند آنها خانواده ی خوشبختی بودند که دختر جوان و زیبایی داشتند.یک روز دخترک که از ماجرای پیرمرد آگاهی نداشت از کنار خانه ی  او گذشت اتفاقا همزمان با عبور او از کنار خانه ، پیرمرد هم بیرون آمد و دیدگان دخترک با وی برخورد نمود. اما ناگهان اتفاق تازه ای رخ داد پیرمرد با کمال تعجب مشاهده کرد که دخترک بر خلاف سایر مردم با دیدن صورت او احساس انزجار نکرد و به جای اینکه متنفر شده و از آنجا بگریزد به او لبخند زد.

لبخند زیبای دخترک همچون گلی بر روی زشت پیرمرد نشست.آن دو بدون اینکه کلمه ای با هم سخن بگویند به دنبال کار خویش رفتند.همین لبخند دخترک در روحیه ی پیرمرد تاثیر بسزایی داشت . او هر روز انتظار دیدن او و لبخند زیبایش را می کشید.دخترک هر بار که پیرمرد را می دید ، شدت علاقه ی وی را به خویش در می یافت و با حرکات  کودکانه ی خود سعی در جلب محبت او داشت.

چند ماهی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دخترک دیگر پیرمرد را ندید. یک روز پستچی نامه ای به منزل آنها آورد و پدر دخترک نامه را دریافت کرد. وصیت نامه ی پیرمرد همسایه بود که همه ی ثروتش را به دختر او بخشیده بود.


دلقک
روزی مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت. وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید، مرد رو به پزشک کردو از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.

مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از… مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم

پزشک به مرد گفت: من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تورا حل نمایید. به فلان سیرک برو او دلقک معروف  شهر است. کسی است که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود

مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کردو گفت: مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم


 

اثبات عشق
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم... ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود... اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم.

می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم، عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه. بچه می خوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می زدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم.

تا اینکه یه روز؛ علی نشست رو به رومو گفت: اگه مشکل از من باشه، تو چی کار می کنی؟

فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم. خیلی سریع بهش گفتم : من حاضرم به خاطر تو روی همه چی خط سیاه بکشم.

علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد.

گفتم: تو چی؟ گفت: من؟

گفتم: آره... اگه مشکل از من باشه... تو چی کار می کنی؟

برگشت و زل زد به چشامو گفت: تو به عشق من شک داری؟ فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم.

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره.

گفتم: پس فردا می ریم آزمایشگاه.

گفت: موافقم، فردا می ریم.

و رفتیم ... نمی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. اگه واقعا عیب از من بود چی؟!

سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم...

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه. هم من هم اون. هر دو آزمایش دادیم تا اینکه بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه  حاضره...

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید... اضطرابو می شد خیلیآسون تو چهره هردومون دید.

با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس.

بالاخره اون روز رسید. علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب آزمایشو می گرفتم... دستام مثل بید می لرزید. داخل آزمایشگاه شدم...

علی که اومد خسته بود. اما کنجکاو ... ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه. فهمید که مشکل از منه. اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود یا از خوشحالی ...

روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد.

تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود، بهش گفتم: علی، تو چته؟ چرا این جوری می کنی؟

اونم عقده شو خالی کرد و گفت: من بچه دوس دارم. مگه گناهم چیه؟! من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم.

دهنم خشک شده بود و چشام پراشک. گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری...

گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی. پس چی شد؟

گفت: آره گفتم. اما اشتباه کردم. الان می بینم نمی تونم. نمی کشم...

نخواستم بحثو ادامه بدم... دنبال یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم و اتاقو انتخاب کردم...

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم تا اینکه علی احضاریه آورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم یا زن بگیرم!

نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم، بنابراین از فردا تو واسه خودت؛ منم واسه خودم ...

دلم شکست. نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم، حالا به همه چی پا زده.

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم. برگه جواب آزمایش هنوز توی جیب مانتوام بود. درش آوردم یه نامه  نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم.

احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون...

توی نامه نوشته بودم:

علی جان، سلام

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی. چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم.

می دونی که می تونم. دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم. وقتی جواب آزمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم...

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه...

توی دادگاه منتظرتم...


تفاوت فرهنگی!
در مهد كودك های ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر كی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره باخته و بعد 9 بچه و 8 صندلی و ادامه بازی تا یك بچه باقی بمونه. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.

در مهد كودك های ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یكی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میكنن و همدیگر رو طوری بغل میكنن كه كل تیم 10 نفره روی 9 تا صندلی جا بشن و كسی بی  صندلی نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلی، بعد 10 نفر روی 7 صندلی و همینطور تا آخر.

با این بازی ما از بچگی به كودكان خود آموزش میدیم كه هر كی باید به فكر خودش باشه. اما در سرزمین آفتاب، چشم  بادامی ها با این بازی به بچه هاشون فرهنگ همدلی و كمك به همدیگر و كار تیمی رو یاد میدن ...


گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد
پيری برای جمعی سخن میراند...

لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه نخندید.

او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟
 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
تشخیص شخصیت از روی گروه خونی
 
   
 
خون، رمز سلامت و تندرستی است، خون به تمام سلول های بدن، اعضاء و اندام ها غذا می رساند. خون وسیله دفاعی بسیار ارزشمند در برابر هجوم میکروب ها به بدن است. خون نمایشگر و نشان دهنده وضعیت درونی ماست. وقتی انسان به بیماری ای دچار می شود در خون تغییرات زیادی ظاهر می شود و پزشکان با آزمایش خون و یافتن این تغییرات به میکروبی که انسان را مورد حمله قرار داده است پی می برند. یعنی از طریق خون و آزمایش آن می توان دریافت که بدن سالم است یا نه!
 
 


شاید باور نکنید که شخصیت افراد به گروه خونی آنها بستگی داشته باشد. اصولا افراد هر گروه خونی دارای خوی، عادت، رفتار، کردار و شخصیت خاص خود هستند. به نظر می رسد که در طی اعصار به تدریج این حالات و عوامل مربوط به ساختمان درونی و فکری انسان در ژن های بدن ذخیره شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. در تاریخ پزشکی آمده است فرزندانی که به محض تولد از مادر خود جدا شده و به نقاط دوردستی برده شده اند ولی بعد از سی یا چهل سال این مادر و فرزند در کنار هم قرار گرفته اند، ملاحظه شده که بسیاری از صفات از مادر به فرزند منتقل شده و تعداد زیادی از خصایص مربوط به شخصیت مادر در فرزند خودنمایی می کرده است. یعنی محیط نتوانسته است این خصوصیات را در فرزند تغییر دهد. آنچه مسلم است گروه خونی، در ساخت شخصیت ما نقش بسیار موثری دارد و این مسئله برای دانشمندان و محققین روشن شده است.


 ویژگیهای شخصیتی گروه خونی A :
از خواص مهم افراد گروه خونی A آن است که از خوردن سبزی لذت می برند و دارای دستگاه هاضمه بسیار ظریفی می باشند. سیستم دفاعی آنان با جایی که در آن زندگی می کنند خوب همسانی پیدا می کند. در برابر حوادث روحی مثل استرس ها و ناراحتی های فکری با آرام کردن درون خود خوب مقاومت می نمایند و افرادی فعال و سازنده به شمار می روند. افراد این گروه در معرض ابتلا به استرس ها قرار دارند و بهترین راه درمان استرس در افراد این گروه استفاده از ورزش یوگا است. به طور کلی ورزش های سبک برای افراد این گروه بسیار مفید است. افراد این گروه به خوبی می توانند در جوامع پر جمعیت و بزرگ زندگی کنند و به طور کلی آنها افرادی هستند که تابع قانون، منظم و شایسته هستند. احترام دیگران را رعایت می کنند و از خود خاطره خوبی در سایر افراد باقی می گذارند. نخستین افراد این گروه از بدو پیدایش انسان در کره زمین افرادی باهوش، حساس و باشوق بودند و قادر بودند با حوادث محیط خود مبارزه کنند. این افراد می توانند در مواقع حساس به خوبی تصمیم بگیرند و خوب و صحیح عمل کنند. همچنین آنها قادرند که در مواقع سخت، اضطراب و هیجان خود را به خوبی کنترل کنند. اما وقتی هیجان و ناراحتی آنها از حدی فراتر رود این افراد منفجر می شوند. افراد این گروه نمی توانند برای کارهایی که به مدیریت دقیق نیاز دارد نامزدهای مناسبی باشند در حالی که افراد گروه O دارای این صلاحیت می باشند.

 ویژگیهای شخصیتی گروه خونی B :
افراد گروه B در برابر برخورد با حوادث می توانند بلافاصله تغییر وضع داده و خود را با شرایط زمان و مکان هم آهنگ کنند. این سخن به آن معنا نیست که در فکر خود پابرجا نیستند بلکه منظور آن است که می توانند با هر تغییری هماهنگ شده و خود را از برخورد با مشکلات در امان نگه دارند. افراد گروه B قادرند در مقابل بسیاری از بیماری های شایع مقاومت و پایداری کنند. حتی اگر بیماری های قلبی و سرطانی هم بگیرند باز هم عمر بیشتری می توانند داشته باشند. این افراد در مقابل بیماری ها مقاومت بیشتری نشان می دهند و کمتر از سایر گروه ها بیمار می شوند. کارهای روزمره را با نهایت دقت و نظم انجام می دهند. بهره وری از ورزش و خوردن غذای فراوان برایشان مفید است. شرایط زندگی برای این افراد راحت تر است. کمتر دچار برخوردهای ناراحت کننده می شوند. به خوبی می توانند نظرات دیگران را درک کنند. 30 تا 40 درصد از میلیونرها دارای گروه خونی B هستند. بسیاری از مدیران و اشخاص سطح بالا در جهان گروه خونی B دارند. افراد این گروه دارای تعادل چشمگیر و هماهنگی اعمال بدن هستند. انرژی های مختلفی که در بدن آنها وجود دارد موافق و موازی هم می باشند و به همین جهت این افراد کمتر دچار بیماری می شوند. خواص گروه خونی B داشتن زندگی منظم و آرام است.

 ویژگیهای شخصیتی گروه خونی AB :
وجه مشخصه این گروه همراه شدن خواص گروه A وB با هم است. قابلیت تغییر شرایط بدنی با تغییر یافتن عوامل خارجی را داشته، دستگاه هاضمه حساس و ضعیفی دارند. سیستم دفاعی آنها مقاومت کمی دارد و می توانند با استفاده از ورزش به استرس ها و ناراحتی های محیطی پاسخ دهند. خلاقیت در این افراد وجود دارد. آنها در همان مراحل اولیه استرس به آن جواب می دهند و آن را از سر می گذرانند. در افراد این گروه عشق به معنای واقعی وجود دارد. این افراد، مهربان خوش خلق، خلاق و آرام هستند. میل به نصیحت کردن و راهنمایی مردم در آنها زیاد است و بسیاری از آنها هر کاری که از دستشان برمی آید برای کمک به دیگران انجام می دهند. سیستم دفاعی آنها ضعیف بوده و در برابر میکروب ها و ویروس ها از خود مقاومت زیادی بروز نمی دهند. افراد گروه AB به خاطر حسن نیت فراوان و خوش قلبی، همیشه خیر و خوبی مردم را می خواهند و همه را به صلح و آرامش دعوت می کنند. بسیاری از درمانگرها و کسانی که روی انرژی درمانی کار می کنند دارای گروه خونی AB می باشند.

 ویژگیهای شخصیتی گروه خونی O :
افراد این گروه دارای ژنی در بدن هستند که به آنها قدرت تحمل مصائب، اعتماد به نفس، شهامت و خوش بینی می بخشد. افراد این گروه خود را باور دارند و به خود اهمیت فراوان می دهند. علت این امر آن است که گروه O قدیمی ترین گروه خونی افراد جهان است و اجداد این گروه به ورزش، شکار، حمله به حیوانات و مقاومت در برابر مشکلات عادت داشته اند و این عادت به افراد بعدی این گروه منتقل شده است. به هر حال افراد این گروه خونی، افرادی مصمم، کوشا، جدی، قاطع و پابرجا هستند. رک و صریح نظراتشان را بیان می کنند. می توانند از جزئیات براحتی صرفه نظر کنند. غالباً از رهبری کردن خوششان می آید و معمولاً از قدرت تمرکز خوبی برخوردارند. و اگر تحقیق کنید خواهید دید که بسیاری از سیاستمداران فعلی جهان در گروه خونی O قرار دارند.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

۱۱ دانستنی جالب درمورد محدودیت های بدن ما


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 زمان متوسط برای آشنایی قبل از ازدواج چقدر باید باشد؟
 
زمان متوسط آشنایی به هر رابطه بستگی دارد. می‌تواند از چند ماه باشد تا چند سال اما برای همه یکسان نیست زیرا هر رابطه با دیگری فرق دارد.
نمی‌ توانید یک چارچوب زمانی یک ماهه برای خود در نظر بگیرید. درواقع، حتی یک سال هم برای گرفتن چنین تصمیم مهمی که بر بقیه عمرتان و همه جوانب زندگیتان اثر دارد، کم است.
این به آن بستگی دارد که شما و طرف‌مقابلتان هر دو به توافق برسید و مسئولیت‌هایی که هر دو باید با آن روبه‌رو شوید را مشخص کرده باشید.
ازدواج مترادف با همیشگی است. قرار است تا پایان عمر با یک نفر باشید.
متاسفانه، فرهنگ‌های مدرن معنا و مفهوم آن را تغییر داده‌اند زیرا هدف آن کم‌ارزش شده است. کسانی را می‌بینیم که ظرف چند ماه ازدواج می‌کنند و بعد از چند سال از هم جدا می‌شوند، درحالیکه قرار است ازدواج تا پایان عمر باشد.
وقتی از دیدگاه واقعبینانه به ازدواج نگاه کنیم، باید مهمترین رابطه یک فرد در طول زندگی‌اش باشد. زن و شوهر باید بهترین دوستان یکدیگر باشند. یعنی تا پایان عمر عمیق‌ترین و صمیمی‌ترین لحظات را با کسی که دوستش دارید بگذرانید.
ازدواج یعنی زندگیتان را به فردی دیگر بدهید. یعنی دو نفر یکی شوید.
تصمیم به این عظمت باید قبل از وارد عمل شدن خیلی خوب بررسی شود. زیرا وقتی ازدواج کردید، تنها راه خروج از آن مرگ یا طلاق است و هر دوی آنها تصمیمات بسیار سختی هستند که زخم‌های بدی بر جای می‌گذارند و این زخم‌ها به طرز وحشتناکی زندگی افراد را تغییر می‌دهند.
ازدواج یعنی بدون نگاه کردن به عقب، رابطه را به بالاترین حد ممکن برسانید. به همین دلیل است که مدت زمان مناسب برای آشنایی قبل از ازدواج باید به خوبی در نظر گرفته شود.
اما این زمان تنها فاکتوری نیست که باید مدنظر قرار گیرد.
عوامل دیگر عبارتند از:
اعتماد میان دو طرف چه میزان است
سلامت رابطه
بالغ بودن دو طرف
امکانات اقتصادی
تایید اعضای خانواده دو طرف
 
همانطور که می‌بینید، فقط مدت زمان آشنایی قبل از ازدواج مهم نیست. باید ببینید چه زمان موقعیت و شرایط لازم برای رساندن رابطه به بالاترین حد ممکن فراهم می‌شود.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تصاویر زیبا و بدون شرح

 


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

یادی از خاطره های کتاب های ابتدایی قدیمی بمناسبت فرا رسیدن مهرماه :72:

 

در ادامه...

.

.

.

.

.

.

حسني به روايت امروزي... :-shad
 

 

حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم


گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها

گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی

که شب برم به مهمونی
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین

یه کمی به من سواری می دی ؟!
نه که نمی دم

چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم

اما تو چی ؟
نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه


در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه

پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری ،از اون بالا

نگاه می کرد توو کوچه را
داد زد وگفت : اوی ! بی حیا

برو خونه تون تورا بخدا
دختر ریزه میزه

حسابی فرز وتیزه
اما تو چی ؟

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟

من نازی جوانم
میای بریم کافی شاپ؟
نه جانم

چرا نمی ای ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب

اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه


حسنی یهو مثه جت
رسید به یک کافی نت

ان شد ورفت تو چت رووم
گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی
علافی کرد وبازی

خوشحال وشادمونه
رفت ورسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام

چاهارتا شرعن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام

حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو

درست وراست وریس کرد
رفت و توو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت وشاد شد
زی ذی شد و دوماد شد

:chakerim:

:thankyou:

نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

کاش می شد یاد بگیریم دل کسی رو نشکنیم ...

کاش می شد یاد بگیریم در مقابل کارهامون برای دیگرون منت نزاریم ...

کاش می شد یاد بگیریم صادق باشیم ...

کاش می شد بچگانه رفتار نمی کردیم و عاقل می بودیم ...

کاش می شد دنیای قشنگ عاشقونمونو با یه نسیم کوچولو خراب نمی کردیم ...

کاش می شد یه ذره از غرور و خودخواهیمون کم می کردیم ...

کاش می شد، که اگه می شد نه من تورو نه تو منو از هم نمی رنجوندیم ...

کاش می شد ...
----------------------------------------------------------
مـــن داغــــونــــم ... خدایا می شه بگی خدمــات پس از خلقتت کـجـاست؟
----------------------------------------------------------

دلتنگم
برای کسی که مدتهاست
بی آن که باشد
هر لحظه
زندگی اش کرده ام .....!
------------------------------------------------------
سر سطر بنویسید :
پسران کراک وتریاک
دختران شیشه و هرزه گی
...مادران دق مرگی
پدران سگ دو برای نان.
... ...بنویسید:
بابا نای نان دادن ندارد.
بابا کار ندارد
بنویسید
بابا سهمیه ای برای استخدام ندارد
تلاش بی ثمر
آن مرد با الگانس آمد.
آن مرد باتوم دارد.
باتوم درد دارد.
درد من برای آن مرد حال دارد
ببخشید
بنویسید:
درد من برای آن مرد نان دارد
صاحبخانه بابا را جواب کرده
حاج رحیم برای چندمین بار به حج میرود
بابا پول قبض آب ندارد
نقطه
در انتها
بنویسید:
بابا دارد دارش را میسازد
---------------------------------------------------
آنقـــدر دلـتنـگـم ..

که حتــی ابلیـس

بـر وسعـت ایــن دلـتنـگی...

سجده می کنـد...

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

اس ام اس های عاشقانه سر شار از بوسه

 

يك بوسه برات فرستادم بی زحمت دست به دست کن بذار رو لپت

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

بوسه ابتکاریست از طبیعت برای زمانی که احساس در کلام نمی گنجد

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

انسان به سه بوسه نکمیل میشود ،

بوسه ی مادر که با آن پا به عرصه ی خاکی میگذاری ،

بوسه ی عشق که یک عمر با آن زندگی میکنی ،

بوسه ی خاک که با آن پا به عرصه ی ابدیت میگذاری

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

بوسه یعنی لذت دلدادگی ، لذت از شب لذت از دیوانگی ،

بوسه آغازی برای ما شدن ، لحظه ای با دلبری تنها شدن ،

بوسه آتش می زند بر جسم و جان ،

بوسه یعنی عشق من با من بمان

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

گرچه از دوری این فاصله ها مایوسم ، از همین فاصله دور تورا می بوسم

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

امید نگاهت ، ایستادن روی شانه هایت ، سر نهادن گونه های زیبایت را ،

بوسه دادن مرا ، خوش تر از این آرزویی است

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

بی تو دنیا رنگی ندارد ، خنده با من انسی ندارد

کاش می شد بودی کنارم ، گرچه آهم سودی ندارد ،

بوسه می دادی نغمه ام را ، چون که شعرم نائی ندارد

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

کاش میشد

بوسه ها را قاب کرد

مثل نامه سوی هم پرتاب کرد

کاش میشد عشق را تقسیم کرد

مثل تک شاخه گلی تقدیم کرد .

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

من مست غم عشقم با خنده خمارم کن ، صیاد اگر هستی با بوسه شکارم کن

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

تو آن فرشته ای که وقتی در فصل بهار راه می روی ، برگ درختان انتظار پاییز را می کشند تا جای پاهایت را بوسه بزنند

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

هنوز هم در کوچه های خلوت عاشقی ، در میان سکوت

بوسه هایمان زندگی می کنم

شاید رهگذری مژده ای از رویای ماندگار و عشق جاودانه ام ، به همراه بیاورد .

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

عشق یعنی التماس و انتظار

عشق یعنی بوسه ای بر دست یار

عشق یعنی پا و دل دنبال تو

عشق یعنی هرچه دارم مال تو

عشق یعنی خال و ابروی کمان

عشق یعنی یک تیمم یک نماز

عشق یعنی تا ابد با من بمان

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

چه بسیار نگاه ها در جهان سرگردانند که در چشمی جای گیرند و چه بسیار فریادهایی که بر سنگ خاموش بوسه می زنند

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد ، با سبدی پر از

بوسه هم خواهم آمد ، و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی تا ابد دوستت دار

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

عشق را از ماهی بیاموز که چه بی پایان آب را پر از

بوسه های بی پاسخ میکند

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

گفتی که می بوسم تو را ، گفتی تمنا می کنم ، گفتی اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم

گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم ، گفتم ز تو دیوانه تر دانی که پیدا می کنم

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

با تو پر شور و نشاطم ، تو هیاهوی نگاتم ، تو یه آواز قشنگی ، من تو آهنگ صداتم ، مثل خنده رو لباتم ، مثل اشک رو گونه هاتم ، تو رو می بوسم انگار ، شاعر شعر چشاتم

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

اس ام اس اورژانسی : همین الان که داری مسیج می خونی ، خودت رو ماچ کن ، دلتنگت شدم!

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

یک ماچ خصوصی به لبم اهدا کن ! ای دولت عشق در لبانت! لطفا. اصل چهل و چهار را اجرا کن

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

بوسیدن قول ماندن نیست شروع با هم بودنه. درک و هم را فهمیدن و حس به هم رسیدنه

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

انواع بوس:

۱٫بوس صورت : دوست داشتن

۲٫ بوس پیشانی : آرامش

۳٫بازو‌ : شوخی کردن

۴٫لب : عاشق بودن

۵٫ گردن : نیاز داشتن

تو کدومشو به من میدی ؟!

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

یکی در آرزوی دیدن توست ، یکی در حسرت بوسیدن توست ، ولی من ساده و بی ادعایم ، تمام هستی ام خندیدن توست

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را ، تو گل ناز منی از دور می بوسم تو را

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

بیب بیب برو کنار ، این اس ام اس یه بار بوسه داره ، برو کنار خیس نشی !

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

شبی پر کن از بوسه ها ساغرم

به نرمی بیا همچو جان در برم

تنم را بسوزان در آغوش خوش

که فردا نیابند خاکسترم

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

ای بهار بوسه در بزم بلور ، چشم بد از چشم زیبای تو دور

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

می شود مثل نسیم بال در بال پرستو ، بوسه بر قلب شقایق ها بزنیم ، هیچکس تنها نیست ، ما خدا را داریم

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت ، بیچاره از عشق فقط سوختن آموخت

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

آن بوسه که از روی تو در خواب گرفتم

گل بود که از شاخه ی مهتاب گرفتم

هرگز نتوانی ز من دور بمانی

چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

عشق اگر با عفت توأم شود گوهری است گرانبها و در عشق فاصله بین خطا و پاکی یک بوسه است

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

چشم به راه توام ، قفل شبم باز کن

ماه شبم شو دمی نغمه ی نو ساز کن

بوسه ی باران تو باش ، من عطش بی حساب

فاصله بردار ، باز عاشقی آغاز کن

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

چه می شد دستانم به دستانت گره می شد

چه می شد آغوشم در آغوش خوش تو جا می شد

چه می شد اشک هایم با لبخندت یکی می شد

چه می شد بوسه هایم بر گونه های سرخت جاری می شد

چه می شد گل هایی را که هدیه دادم

در قلب تو سبد سبد عشق می شد .

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

یه حساب در بانک مهر و صفا باز کن تا من میلیون ها بوسه به حسابت واریز کنم ، یادت نره حساب جاری باز کنی

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

من بی تو یم بوسه ی فراموش شده ام ، یک شعر پر از غلط ، یک پرنده ی بی آسمان ، یک نسیم سرگردان ، یک رویای ناتمام

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 ... 27 28 29 30 31 ... 39 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com